درخت بلوط

بایگانی

شما بچه ی کلان شهر ها، که در طایفه ها و خاندان ها و قوم های مختلف قرار داده نشده اید چطوری می تونید همدیگر رو باز شناسید و از همه مهم تر، طرف مقابل تون رو ندیده و نشناخته با توجه به ریشه ی آبا و اجدادی اش judge کنید؟

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۰۶
تیستو
      یه مدت هم اینقدر قضیه ی بلند کردن شارژر موبایل توی خونه جدی شده بود که مجبور شدم روی آدپتور و سیمش برچسب بچسبونم. یه چند روزی خوب بود و کسی بهش دست نمی زد تا اینکه یه روز که مامان شارژر خودش رو پیدا نمیکرد، آداپتور منو از پریز جدا کرد و خیلی رسمی اعلام کرد "این مال منه". گفتم: نه، مال منه! ببین روش ستاره داره! یه نگاه بهش کرد گفت" حتما خودم روش چسبونده بودم"
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۵۹
تیستو
-چرا انسولین های حاج خانم رو ننوشتی؟
+توی دفترچه نوشتم دیگه. باید برید از بیرون بگیرید.
-نه خانم من همیشه انسولین هاش رو اینجا میگرفتم. از همین داروخونه.
+نه اون آمپول ها خارجی ان. اصلا اینجا نداره. هیچ وقت نداشته. همیشه همه از بیرون میگیرن.
-نه حاج خانم والا من همیشه از همینجا میگیرم.
+اصلا اینجا نداره! میخواین برین از داروخونه بپرسین. اصلا شاید من اشتباه میکنم ها؟
-من همیشه ی همیشه از همینجا میگرفتم آخه... میگم من آلزایمر هم دارم.ممکنه یادم رفته باشه از کجا میگرفتم؟
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۳۴
تیستو
در حال حاضر بخش اعظم دغذغه ی فکری هر روز ما اینه که این بار چی بریزیم توی ظرف همسایه و براشون پس بفرستیم؟
۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۲:۲۹
تیستو

زنگ زدم به بابا حالش رو بپرسم. حال و احوال کرده نکرده میگه: "نامردا! چرا به من نگفته بودین نسکافه اینقد خوشمزه اس؟!"

😂

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۱۳
تیستو
ماه رمَضان ماه برکته. آدم از لحظه به لحظه اش چیز یاد میگیره. مثلا الان میم یاد گرفته که موقع سحر هر چقدر دیالوگ کمتری با من داشته باشه، بیشتر به نفع خودش و خودم و صلح جهانیه.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۵
تیستو
    بعد اینکه از طریق کتاب های یومونچه ناصر کشاورز رو شناختم خیلی جدی پیج ایشون رو توی اینستاگرام فالو کردم و خیلی جدی تر پست های ایشون رو دنبال میکنم. بله. بنده و خواهر زاده ی شیرخواره ام فَن یک شاعر هستیم.
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۳۸
تیستو
نمی دونم دقیقا چه فکری توی سر مردم میگذره که وقتی چوب بستنی و چراغ قوه رو میگیرم دستم و برمیگردم سمتشون و میگم "آ کنین بیزحمت"، گوششون رو میگیرن سمتم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۰۷
تیستو
غیر از مواقعی که از خواب غش میکنم و در این حالت ممکن است هر حرفی، باید و نباید، از دهنم خارج شود باقی مواقع، موقع تغییر خط افکار، کاملا متوجه می شوم که دارم به خواب می روم. مثلا قبل از خواب به موجودی حیاب بانکی مان فکر میکنم و اینکه چقدر طول می کشد خانه دار شویم. بعد به این فکر میکنم که آنجا میتوانم هر کجای دیوار که دلم خواست را میخ بکوبم. بعد به این فکر میکنم که ۱۰ تا از آن بشقاب های دیواری زیبای دست ساز که توی فلان پیج اینستا دیده ام برای راهروی خانه ی آینده ام میخرم. بعد به این فکر کردم که حالا چی میشد دیوار راهروی خانه ی فعلی یکی دو تا میخ برای آویزان کردن بشقاب داشت. بعد به این فکر کردم که کلا راهرو خیلی تنگ است و آوردن چیزهای بزرگ به آن سخت است. بعد به این فکر کردم که اگر یک گوزن با شاخ های بزرگ را بخواهیم بیاریم داخل خانه اول باید سرش را بیاوریم داخل یا برعکس؟ اگر با سر؟ اول سمت راست کله را بپیچیم سمت راست یا سمت چپ؟ بعد که دسشویی اش گرفت چطور حیوان را بیریم داخل سرویس بهداشتی توی راهرو؟ حتما دنده عقب! بعد کله اش...
خب همانطور که ملاحظه میفرماییداز قسمت راهروی تنگ به این طرف بنده خوابم.
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۸
تیستو
یه بارم خاله که میخواست بره مکه از زه بنده خدایی حلالیت طلبید. حالا کار ندارم که اون بنده ی خدا چقدر بی ادبانه جواب داد و رسما خاله رو قهوه ای کرد. منتهی فقط به این قانع نشد و سریع استوری گذاشت که "عوض پول خرج کردن واسه عربا و مکه رفتن به درد فقرا بخورید و شما مومنای فلان بیسار هستید..." و این صحبتا. منتهی به دلیل اینکه هاله ای روحانی خاله خانم رو احاطه کرده بود، قبول نکرد در جواب استوری بذاره "گه خوریش به شما نیومده عزیزم"
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۲
تیستو