درخت بلوط

بایگانی

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

من نباید آنجا می بودم . وقتی هیچکاری بلد نیستم ، وقتی نمیتوانستم از پاهای سردشبرای تزریق مایع رگ بگیرم پس نباید انجا می ماندم .

   وقتی بعد از شنیدن صدای ملودی شاد ، با خود فکر میکنم این آهنگ موبایل کدام آدم خوشحالی است و دقایقی بعد مامور اورژانش موبایل را از لباساوبیرون میاورد و به طرف من میگیرد که جوابش را بدهم فهمیدم جای من آنجا نیست . به او گفتم نمیتوانم و عاجزانه به انترن خیره شدم . همان موقع  بود که احتمالا او هم فهمید جای من آنجا نیست . چون سریعا موبایل را به مامور نظارت اورژانس تحویل داد.مخاطب تماس گیرنده شوهراوبود . کاش شوهرشجای من اینجا می بود .

   من نباید آنجا می بودم تا بشنوم آن جراح لعنتی چه راحت با اشاره بهاوی روی تختمیگوید : به بقیه برسید این و اون مریض expire میشن . expire ... کلمه ی ۶ حرفی لعنتی ... که برای پایانیک زندگیبکارش میبریم ... من نباید آنجا میبودم که ببینم حرف آقای جراح دقایقی بعد اتفاق میافتد . من نباید صاف شدن منحنی روی مانیتور را میدیدم .

   من نباید دستهایش را میگرفتم تا در حینی که پزشک به او ماساژ قلبی میدهد از روی تخت نیفتد . من نباید شاهد مرگش می بودم .

   من امروز مردن یک زن را دیدم .

   یا حتی نباید اصلا چشمم به آن دخترک ۲-۳ساله می افتاد . او که تا همین یک ساعت پیش هم کسی به سراغش نیامده بود . او که با گریه به خواب رفت .اوکه به گفته ی یکی از مسافران مادر و خواهر و برادرش مرده بودند . او که همه بعد از شنیدن این ماجرا میگفتند کاش او هم مرده بود . من یک کودک تازه یتیم شده را دیدم . من علاوه بر دیدن یککودک تازه یتیم شده، وقتی ساعت ۸ و ۴۰ شب کشیکم تمام شد ،وقتیاودر تخت اورژانش و تحت نظر بهخوابرفته بود ، وقتی هنوز هیچ کسی به سراغش نیامده بود به خانه ام برگشتم .از همانراهیبه خانه ام برگشتم که مادرش را ازاوگرفت .من هم کم کم مثل همان جراح ، لعنتی خواهم شد . میدانم .

ای کاش امروز خیلی چیز هارا نمیدیدم ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۹:۲۳
تیستو