درخت بلوط

بایگانی

۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


اینا : ضمیر اشاره به بعضی هم دانشگاهی های وراج
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۸
تیستو

   من هم از این کیف های مهد کودکی که مکعب مستطیل بود و زیپ داشت و روی آن عکس خرس چاپ شده بود داشتم . سورمه ای بود با عکس سه خرس زرد روی درش که معلم مهد کودکم با بی سلیقگی تمام اسمم را روی کله ی یکی از خرس ها نوشته بود . کیف مهد کودک من هنوز هم صحیح و سالم بود تا اینکه شاخدار تصمیم گرفت با آن آب به این طرف و آن طرف حمل کند . چند روز بعد کیفم داشت از پشت کامیون آشغالی برایم بای بای می کرد .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۱
تیستو

"خنده از هر چیز دیگری واگیردار تر است. غم و اندوه هم می تواند واگیر داشته باشد. اما ترس چیز دیگری است. ترس نمی تواند به راحتی شادی و غم سرایت کند و این بسیار خوب است. ما با ترس هایمان کم و بیش تنهاییم ..."

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۴
تیستو

    بالاخره کیسه ی وسایلی از کمدم در بیمارستان پر کرده بودم را باز کردم . داخل آن دو روپوش بود ، یک کتاب باربارا بِیت ، سه چهار تایی خودکار که جوهرشان دیگر رمقی ندارد ، انبوهی از تکه کاغذ های کوچک یادداشت ، یک لیوان ، یک دفترچه یادداشت ، لباس اتاق عمل و یک شیشه قاصدک .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۱
تیستو
   آن روزی که من و شاخدار مثل دو تا جوجه شترمرغ حرف گوش کن پشت سر خاله کوچه های بازار وکیل را قدم میزدیم و با دیدن خوراکی ها آب دهانمان را قورت میدادیم ولی از ترس اخم و تخم خاله جرات نداشتیم به هیچ خوراکی غیر بهداشتی فکر کنیم و آن دختر 4-5 ساله را دیدیم که توی آن شلوغی بازار ، کنار بساط دست فروش و به دستور مادرش شلوار جین پرو میکند فهمیدم جامعه ی ما بیشتر از همه از کمبود عقل و شعور رنج میبرد .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۴
تیستو

    پسرِ پسر خاله ی بابا را که یادتان هست ؟ پیشتر ها گفته بودم تازه داماد است و به بهانه ی انجام کاری رفته تهران و فردا با خانه تماس گرفته که دمشق هستم . چند روز پیش ها با خانواده اش تماس گرفتند و گفتند پسرتان بیمارستان بقیه الله است ، بیایید دیدنش . چند ترکش به ریه اش خورده و فعلا بستری است و در جواب مامان که تماس گرفته بود احوالش را بپرسد و گفته بود چطوری قهرمان ؟ جواب داده که اگر قهرمان بودم الان اینجا نبودم ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۴
تیستو

   امشب نوبت دندان پزشکی داشتم و حالا  یک ساعت است به رخت خواب رفته ام، خوابم نمی برد . نه از درد، که بخاطر آن چسب لعنتی که دکتر برای چسباندن روکش دندانم استفاده کرده و عصاره ی میخک جزو ترکیبات آن است . میخکی که هیچ وقت دوستش نداشتم ، قیافه اش چنگی به دل نمیزند و بویش... بویش غمگین ترین بوی دنیاست. 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۰
تیستو
   از خوشبختی های روزگار این است که آدم یک دندانپزشک با شخصیت و کار درست داشته باشد . ولی از آن خوشبختانه تر این است که این آقای دکتر یک خانم منشی مهربان و مودب داشته باشد که وقتی میروی پیشش برای حساب و کتاب بگوید : نمیخواد الان پول بدی ! بذار چهارشنبه که مامان تون هم نوبت داره حساب کتاب میکنم که مامانت مجبور شه حساب کنه .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۹
تیستو
     دستم بند آشپزی بود ، به همین خاطر فرستادمش سر کوچه چیزهایی که لازم دارم را بخرد . وقتی آمد یادم افتاد اینها را با پول خودش خریده . گفتم باید پول اش را بگیری . گفت : نه ! قراره باهم بخوریمش دیگه . نگاه کردم به کیسه ی خرید . یک قوطی رب گوجه خریده بود و شامپو و یک بطری بزرگ محلول لوله باز کن .
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۵
تیستو

  این عکس ها رو در روند پاکسازی سیستم پیدا کردم . عکس هایی هستند که روزگاری خیلی دوستشون داشتم و روزگاری تصویر پشت زمینه ی گوشی و کامپیوتر ام بودند.حالا که نگاهشون میکنم میبینم چه سلیقه ی غریبی داشتم ...


اینم همون برکه ای یه که گیلبرت دوباره ازش خواستگاری کرد :

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۱
تیستو