درخت بلوط

بایگانی

۳۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

انگار همه مان سوار یک هواپیما بودیم . داشتیم میرفتیم اردو . پرواز خوبی بود . با هم حرف میزدیم . میخندیدیم . گریه میکردیم . البته مهاندارها بی اعصاب و بی عقل بودند . ولی باز هم روزهای خوشی بود . بعد این هواپیما سقوط میکند توی اقیانوس . همه همدیگر را گم میکنیم . به سختی خودم را میرسانم به یک جزیره ی امن ناشناخته . اما چند نفری بیشتر آنجا نیستند . توی آب و توی ساحل میگردم دنبال بقیه . چند تایی را پیدا میکنم ولی بقیه نیستند که نیستند . دلم میخواهد فریاد بزنم که "آهاااااای من اینجام ! شماها کجایین ؟" ولی پنل مدیریت بلاگفا دیگر مرا نمیشناسد .

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۱
تیستو

آدامس - دعانویس - طالع بینی - عشق در نگاه اول - عشق مجازی - حجاب + آرایش - کامنت تبلیغاتی برای افزایش بازدید - چاپلوس ها - آدم هایی که پز مال و منال شان را میدهند - ابروهای موکتی - دماغ سربالا عمل شده - حلقه ی بینی - آش کارده - ریش بلند - مردهای مو بلند - چادر نازک -

به این لیست به مرور اضافه خواهد شد .

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۹
تیستو

     هر چند وقت یکبار یک جَو جدید توی خانواده راه می افتد و خانم ها را به تکاپو می اندازد . همه باهم شدیدا گیر میدهند به یک چیزی و بعد از چند ماه رهایش میکنند .مثلا گیر میدهند به مربا پختن ، لواشک پختن ، کیک و شیرینی پزی ، میوه خشک کردن ، طلا خریدن ، بافتنی بافتن ، ورزش کردن ، پیاده روی ، ختم قرآن و یا کتاب خواندن حتی . مطمئنم که چشم و هم چشمی نیست . میشود اسمش را گذاشت همراهی همه گیر . اینبار خدا به همه ی پارچه ها رحم کند . خانم ها میخواهند خیاطی کنند .

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۲:۱۴
تیستو
    دشمن شماره ی 3 که خاطرتان هست ؟ یک ماهی هست که رفته اصفهان خانه ی مادربزرگ و پدربزرگ مادری اش . اینقدر برای برگرداندنش امروز و فردا کردند که ماه رمضان شروع شد و نشد بروند دنبال بچه . پسرک هم آنجا بد نمیگذراند فقط شب ها که میشود دلش میگرد و زنگ میزند به خانه و گریه و الی اخر . به همین خاطر مادربزرگش یک گوشی قدیمی و یک سیم کارت بی استفاده اش را داده دست آقا که هر وقت خواست زنگ بزند به خانه . دشمن شماره 3 هم سرخوش از گوشی دار شدن یک لحظه هم گوشی را از خودش دور نمیکند و تمام وقت منتظر تماس است . از دیروز تا الان شماره ی پسرک دارد دست به دست میشود و همه دارند زنگ میزنند به گوشی اش . پارسا هم ذوق مرگ میشود و از هیجان نمیتواند درست صحبت کند فقط آخر تماس از همه میپرسد " این شماره ی خودته ؟ الان سیو اش میکنم "
بابا ی باحال ماهم سر شب شماره ی پسرک را با تماس یا پیامک به همه ی فامیل رسانده .
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۱
تیستو

وبلاگ قبلی ام را خیلی دوست داشتم . خیلی . بیشتر از همه عنوان های هر پست را . اما حالا که اینجا هستم و عنوان نوشتن اجباری است انگار به دلم نمی چسبد .

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۰
تیستو

ته تغاری خانه ی ما از اول زبان بوده ، کم کم دست و پا و اخیرا ریش درآورده . دیشب تشنه بودم و ولی چون هنوز باد شیراز توی کله ام هست ، برای یاس پیامک فرستادم که : " مظلوم حسین تشنه لب" دقیقه ای نگذشته بود که جواب داد : " منم شمر لعین ، دشمن اهل یقین"

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۳:۰۰
تیستو

   تجربه های جدید را دوست دارم . وقتی یک کار جدید انجام میدهم احساس بودن میکنم . انگار فرمان زندگی را از دست هسته های قاعده ای مغزم میگیرم و میدهم دست قشر خاکستری .این تجربه ی جدید میتواند  سفر کردن به جایی باشد که تا به حال ندیده ام . مزه کردن دمنوشی باشد که تا به حال ننوشیده ام . یا حتی ایستادن روی آن تکه فرشی باشد که مبل همیشه ی خدا آنجا بوده و پاهای من هنوز آن تکه از فرش را لمس نکرده است .

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۹
تیستو

   24 سال پیش که خانواده ی بابا بزرگ به خانه ی فعلی شان نقل مکان میکردند ، پنج سالی از شهادت دایی گذشته بود . ننه اما در خانه ی جدید بی تابی میکرد . انگار  پسر 20 ساله اش را در خانه ی قدیمی جا گذاشته باشد ، قرار نداشت . همان روزها بوته ی گل محمدی توی باغچه را به یاد دایی کاشت و از همان موقع تا 12 سال بعد اشک هایش را همان جا ریخت .

ما در چنین خانه ای بزرگ شدیم .

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۲:۲۹
تیستو

   این ده روزی که من و یاس خانه ی شاخدار بودیم ، همه ی اعضای خانواده تماس میگرفتند که مهمانی بس است و برگردید و دلمان تنگ شده و فلان و بهمان . ما هم شانه مان را به مخالفت می انداختیم بالا و بهانه ی روزه مان را میگرفتیم . بابا اما زیر بار نمیرفت . هر وقت تماس میگرفت میگفت "پرسیدم گفتن اگر قصد ده روزه هم کرده باشید باز هم میتوانید زودتر از ده روز از سفر برگردید ... " و وقتی شک و تردید ما را میدید میگفت " اصلا شما بیاید من میگم گناهش گردن بهنام  "

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۱:۳۸
تیستو

هنوز ربع ساعت از رسیدنم به خانه نگذشته که سر هیچی از نظر من و همه چی از نظر خودش ، حسابی دعوایم میکند . دو ساعت یعد توی خواب خوش هستم و گونه ام بخاطر برخورد با یک جسم زبر ، خارش میگرد. این یعنی یک آقای ریشو  آمده منت کشی .

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۶
تیستو