تازه نشسته بودم توی سرویس و داشتم گوشه ی چادر را می انداختم روی مچ پا که
نگاهم افتاد به شلوارم و یادم آمد باید شلوار جین ام را اتو کنم . بعد به این فکر کردم که اصلا چطور شد ما دخترها از پوشیدن دامن های چین چین گل گلی
رسیدیم به شلوارهای جین سگ جان . بعد از آن یادم افتاد در یکی از پست های وبلاگم
که در مورد بهار نارنج چیدن بود ، در مورد اینکه جای دامن چین چین شلوار
جین پوشیده ام چیزی نوشته ام . به اینجا که رسیدم به این فکر کردم که چقدر
خوب بود که امسال بهارنارنج خانگی داریم و کاش سال آینده بتوانم علاوه بر
بهارنارنج ، بابونه هم جمع کنم . بعد فکر کردم که بابونه را
دقیقا باید از گل اش جدا کرد یا اگر کمی از ساقه هم جدا شود عیب ندارد ؟ بعد به شستن بابونه ها فکر کردم و اینکه آیا میتوانم از مایع ظرف شویی استفاده کنم یا نه ؟ و به این فکر کردم که اگر بریزمش توی سینی استیل و بگذارمش روی بخاری
یک روزه خشک خشک میشود .اما بلافاصله یادم افتاد که دایی حتما گیر میدهد که کارم اصلا بهداشتی نیست و باید روی بابونه ها را پوشاند و نباید با ماده ی شیمیایی شستشان و من به این فکر افتادم که ، به این فکر افتادم که ... خب ، پنج ثانیه ای طول کشید تا اشک هایم بریزد پایین ، چون تازه یادم افتاده بود که دایی دیگر نیست .