درخت بلوط

بایگانی

۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

بعضی چیزهای دردناک هست که فراموش شده اند و هیچ به آنها فکر نمیکنیم. اما یک روزی، یک جایی وقتی حال بد غالب است دوباره جلوی چشم آدم زنده می شود. مثل الان که تمام وقت آن عید بارانی جلوی چشمم ظاهر میشود. همان عیدی که کنکوری بودم و از اول تا به آخرش باران بارید و آن روزی که عمو را گریان آوردند خانه و وقتی داشتند باز میبردنش بیمارستان، از جیب کاپشن قهوه ای رنگش بادکنک زرد دخترش را بیرون آورد و دادش به شما.
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۳
تیستو

    دلم میخواهد صبح ها خودم بیدار شوم. آلارم تلفن همراهی نباشد. کشیکی نباشد. مهر شهری و روستایی و ده گردشی نباشد. دلم میخواهد فیلم دیدن باشد. کتاب خواندن باشد. چک کردن اخبار باشد. آشپزی باشد. خانه تکانی باشد. دلم میخواهد دیگر سرماخوردگی و آسم و پادرد و کمر درد مردم به من ربطی نداشته باشد. دلم میخواهد عصر ها کمی راه بروم. کمی توی خیابان گم شوم. کسی نشناسدم. دلم میخواهد دور باشم از غریبه ها و نزدیک به دوستانی که دیگر کنارم ندارمشان. دلم میخواهد دیگر کسی بهم نگوید عوض شدی. کسی بهم نگوید بزرگ شدی. کسی بهم نگوید حواست به فلان چیز و بهمان چیز باشد. کسی بهم نگوید این کار را بکن و این کار را نکن. دلم میخواهد دوباره کمی خودم باشم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۴
تیستو
دلم برای حال آن روزهایی که صبح تا شب انتظار رسیدن بسته ی پستیِ حاملِ سریال آن شرلی را می کشیدم تنگ شده.
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۸
تیستو

به درجه ای از عرفان رسیدم که با یه لیوان دم کرده ی زعفرون و گل گاو زبون میرم درمونگاه و در جواب خانمی که با عصبانیت میگه من توی مطب متخصص ها هم بدون نوبت میرم اونوقت توی دکتر عمومی دور برداشتی، لبخند میزنم و میگم بله چون زورم میرسه و البته اون هم به درجه ای از عرفان رسیده که ادام رو درمیاره :))

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۷
تیستو

من اون عروسی ام که ۲۷ سال منتظر بود روز تولدش بارون بیاد، عوضش روز عقدش بارونی بود :)

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۱
تیستو
عه راستی یادم رفت بگم. من اون عروسی ام که دسته گل اش رو توی آرایشگاه جا گذاشته بود :)
۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۴
تیستو

من اون عروسی ام که پسردایی های کوچولش پای سفره ی عقد وایساده بودن و با انگشت اشاره به همدیگه نشونش میدادن و میگفتن: آجی فاطمه اس ها

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۷
تیستو

من اون عروسی ام که سر سفره عقد ازش پرسیدن: اقا داماد استخدام رسمیه؟ مسلسل که همراهم نبود. چاقوی تیز برش کیک رو هم برده بودن متاسفانه...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۶
تیستو

من اون عروسی ام که سر سفره ی عقد ازش پرسیدن حالا عروسی کِی هست؟ حیف مسلسل همراهم نبود.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۴
تیستو

من اون عروسی ام که توی جام عسل سفره ی عقدش یه پشه وقت نشناس فرود اومده بود.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۲
تیستو