درخت بلوط

بایگانی

۲۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

اگه باز به اتهام رعایت نکردن حقوق بیماران با گونی و چماق نمیاین سر وقتم باید بگم که اسم یکی از مریضای تحت نظر مرکزمون "قلدر" ه. 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۵۶
تیستو

[جیغ] 

- چت شد؟ 

+ روی دیوار حیاط یه مارمولک گنده دیدم. 

- نکشتیش؟ 

+ نه

- پس به زودی دوباره میبینیش ! 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۰۸
تیستو

1

- خانم دکتر پام خیلی درد میکنه. این زانو هام انگار مال خودم نیست بسکه درد گرفته بی حس شده. کمرم میخواد بشکنه. این کتف هام هم درد میکنه جون خودت یه قرصی برام بنویس. شکمم هم فتق داره دکتر گفت چون پیری عملت نمیکنم. قبلا بهم گفته بودن قند دارم یه آزمایش قندی هم برام بنویس عزیزم.

+ چشم فقط یه لحظه صبر کنید. اول دفترچه تون رو بدید بعد سوالای منو جواب بدین.

- مگه باید دفترچه ام رو میاوردم؟


2

- خانم دکتر اینا این داروهای منه. من روده هام زخمه. پوکی استخوون هم دارم. قند خون و چربی هم دارم. این همه قرص میخورم میخوام آزمایش کامل برام بنویسی. معده ام درد میکنه از این کپسول ناشتایی ها هم برام بنویس.

+ باشه دفترچه تون ؟

- مگه لازمه باشه؟

+ بله دیگه! خب پس کجا بنویسم؟

- دارو همینجا ندارین بهم بدین؟

+ نه بخدا دارو میبنین شما؟ حالا دارو ها هیچی، آزمایش ها چی؟!

[اینها را که میگویم آرام دفترچه بیمه اش را از جیبش بیرون می آورد]


3

+ فشارتون خیلی بالاست پدر جان!

- چنده؟

+ 18 

- باز 18! یه هفته اس هر روز دارم میام فشارم رو میگرم، انگار فایده نداره هر روز هیژدهه. ولله دیگه نمیام!

+ این یه هفته قرصاتون رو درست میخوردین؟

- نه.


4

+ تو رو خدا آروم تر بخدا من هیچی تو گوشی ام نمیشنوم. باور کنید نه خانما خاله ی منن و نه آقایون عمومن. هیچ فرقی نداره برام که کی رو زودتر معاینه کنم. تا آخرین مریض رو هم نبینم از اینجا نمیرم.

- ما که چیزی نمیگیم. فقط میگیم نوبت ماست.

+ آخه همتون همین رو میگین. بخدا من دلم برا عروساتون میسوزه با این زبونتون :)

- چشه؟ دلشم بخواد!

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۷
تیستو

   با دو نفر دیگر از کارمندان درمانگاه بهداشت به یکی از روستاهای نزدیک شهر رفتیم، و سالمندانی که برای تشکیل پرونده اعلام آمادگی کرده بودند را در مسجد محل ویزیت کردیم. ویزیت کردن آن همه بیمار سالمندی که هر کدام فکر میکردند از بقیه مریض ترند، آن هم روی فرش مسجد و در هوایی به گرمی امروز، سخت ولی حسابی خوشمزه بود :)

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۳
تیستو
    گاها توی اینستاگرام با عکس هایی از میز تحریر و وسایل مختلف رنگی رنگی مواجه میشیم که در گوشه کنار تصویر جا خوش کردن که خب طبیعتا باعث زیباتر شدن عکس میشه و خب ما هم اگر از عکس خوشمون بیاد لایک را خواهیم کوبید. ولی سوالی که پیش میاد اینه که مردم این همه خنزر پنزر رو کجا نگه میدارن؟ کشوهاشون هنوز پر نشده یعنی؟
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۱۴
تیستو

   یک اتفاق کفر درار و ناراحت کننده برای قورباغه افتاده بود و فقط و فقط برای خاله کوچیکه تعریف کرده بود و قرار شد برای اینکه کسی ناراحت نشود خاله قضیه را پیش خودش نگه دارد. صبح زن دایی زنگ زده بود به خاله کوچیکه و دیده بود عصبانی است، خاله کوچیکه هم قضیه را برایش تعریف کرده بود. زن دایی هم قضیه را برای پسر خاله تعریف کرده بود تا اگر راه حلی به ذهنش میرسد بگوید. پسرخاله قضیه را هم برای بابا تعریف کرده بود و هم ظهر که آمده بود آیفون خانه را درست کند و دیده بود من از سر کار برگشته ام خانه، برای اینکه به من خسته نباشید گفته باشد همان دم در در حالی که داشت کلید آیفون را نصب میکرد قضیه را برایم با تحلیل شرح داد. بابا هم که امکان ندارد چیزی را بداند ولی برای مامان تعریف نکند. بعد واقعا رواست که من برای شاخدار تعریف نکنم؟

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۴۳
تیستو

     چندی قبل مامان سر خود برایمان مسواک برقی سفارش داده بود و همین دو روز پیش تحویلش گرفت. 16 ساعت آن را به شارژ زدیم و به تعریف های مامان در موردش گوش دادیم. شب که خواستیم مسواک بزنیم دیدیم خمیردندان نداریم.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۴۸
تیستو

   رفتم درمانگاه.در بدو ورود به درمانگاه یادم آمد خودکارم را جا گذاشته ام.رفتم پایگاه بهداشت فلان جا. توی دلم به پیرزنی در بدو ورودش از من پرسید مجردم یا نه و بلافاصه و چهل بار تکرار کرد اگر عروسی کردم باید برایش شیرینی ببرم و حسابی خجالت زده ام کرد بد و بیراه گفتم. جلوی درب اتاق ماماییِ پایگاه بهداشت پایم به سیم های دستگاه جنین یاب گیر کرد و به درون سالن انتظار سکندری خوردم و توجه همه بیماران را به خودم جلب کردم. پرونده های سلامت را چک کردم. فشار گرفتم. ضربان قلب و صدای ریه خانم های باردار را شنیدم. یک شربت سرماخوردگی و یک آزمایش پروتئین ادرار درخواست کردم. برگشتم خانه. بابا گفت مشتری داشتی؟ گفتم تک و توکی بودند. گفت چرا زود برگشتی؟ گفتم آرد تمام کردیم.

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۴۴
تیستو

خیالم راحت است که وقتی منِ ربع قرن به علاوه ی دو ساله با 168 سانتی متر قد و 64 کیلو گرم وزن دو روز است که بخاطر لای در یخچال ماندنِ انگشتِ حلقه ی دست چپم نک و ناله میکنم، آدم های دیگری در جاهای مختلف جهان هستند که لحظه ای از نجات دنیا غافل نمی شوند.

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۵۴
تیستو

    درست است که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ولی خب خیلی اوقات هم هست که غرغر هایی بدجوری در گلویم مانده و کم مانده خفه ام کند، در وبلاگ که خیلی وقت است امنیت ندارم، اینستاگرام هم که بدتر از اینجا. از حوصله ی خانواده و دوستان هم که خارج است. این است که با خودم میگویم اگر این حرفهای بی ربط را توی آن گروه هفت نفره ی تلگرام بگویم و سر آدمهایی که جز اسم و فامیل و یک آی دی نشانی دیگری از آنها ندارم را درد بیاورم، بهتر از آن است که غمباد بگیرم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۳۴
تیستو