درخت بلوط

بایگانی

۲۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۳
تیستو

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۸
تیستو


۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۰
تیستو

   سوسن خانم عاشق خرید کردن برای دیگران است. وقتی برایمان چیزی میخرد خودش کلی ذوقش را میکند و وقتی ما هم متقابلا ذوق کردیم، شروع میکند تعریف کردن از چیزی که خریده. فرقی نمیکند چه باشد. لیوان، پیژامه، روبالشتی، شانه، روسری، دمپایی، نمکدان بامزه، آینه ی جیبی یا هر چیز دیگر. کلی از جنسش برایمان تعریف می کند که موادش درجه یک است و کلی کار میکند و فلان. بعد میگوید ببینید چه رنگ خوبی دارد و وای چه خوب! رنگش با لب تاب و دمپایی روفرشی و گل سرت ست شده! بعد هم میگوید که چقدر بهت می آید و چقدر برای تو خوب است و چی بود اون آشغالی که خودت خریده بودی و فلانی هم کلی عاشقش شده بود و چه و چه و چه. و اینقدر در این مقوله جدی ظاهر می شود که ما صدایمان در می آید و شروع میکنیم به شوخی کردن که آره مامان دستت درد نکنه فرمونش هم هیدرولیکه و با باتری خورشیدی کار میکنه و وای خدای من! این تی شرتی که برام خریدی علاوه بر اینکه فلش مموری میخوره وایرلس هم هست! حالا امروز که ناهار پلوماهی داشتیم و من و یاس در سکوت مطلق فقط پلو و سالاد خورده بودیم و بعد از غذا داوطلبانه رفته بودم ظرف ها را به ضرب و زور پودر رخت شویی و مایع ظرف شویی فراوان بشورم و یکی یکی بو کنم که نکند ذره ای بوی ماهی در آشپزخانه باقی بماند، دیدم که سوسن خانم آمده توی آشپزخانه و بدون اینکه مخاطب خاصی داشته باشد، خودش غرغر میکند که : من نمیدونم شماها چرا ماهی نمیخورین. به این خوبی ببین چه خوب سرخ شده! یه ذره هم بوی بد نمیده و حتی یه ذره هم خار نداشت و همش یه ستون فقرات بود. هم ماهی دریاس، هم مغزی یه و همش هم که فیله اس... تازه به اینترنت هم وصل میشه.

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۴
تیستو
آیا میدانستید که آن چیزی که ما به عنوان "پا" میشناسیم در واقع اندام تحتاتی ماست و شامل "پا" "مچ پا" "ساق" "زانو" و "ران" می شود؟ آیا می دانستید این تقسیم بندی برای دست تحت عنوان اندام فوقانی ، نیز صدق میکند؟ بدین ترتیب که داریم "دست" "مچ دست" "ساعد" "آرنج" "بازو" "کتف" "شانه". آیا میدانستید مهره های ستون فقرات ما شامل سه بخش "مهره های گردنی" "مهره های پشت" "مهره های کمر" و "نشیمنگاهی" میباشد و کمر تقریبا از محل کلیه ها آغاز و به لگن ختم می شود؟ همین دیگه. گفتم که بدانید.
۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۸
تیستو
   شب ها که می روم بخوابم به ستاره های شب تاب روی دیوار خیره می شوم و با خودم می گویم امشب م بخیر تر از همیشه خواهد بود. صبح ها اما وقتی از خواب بیدار میشوم انگشتان دست راستم به خاطر اینکه تا صبح مشت بوده اند درد میکند، پوسته های روی لبم هم نشان از جویده شدن در طول شب دارد. کبودی های روی پای راستم هم نشان میدهد صبح ها چنان منگ خواب های عجیب شب قبل ام، که صندلی هم میتواند برایم جفت پا بگیرد.
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۰
تیستو

    دشمن شماره ی 2 آمده بود خانه. علی کوچولو پسرِ دایی را می گویم- همان جانوری که وقت نماز رفته بود روی دوش بابایش و باقی قضایا-. متر بنایی را برداشته بود همه چیز را متر میکرد. "آجی این خودکار 15 سانته" " آچار 30 سانته" "قفل 10 سانته" "فرش 300 سانته" "گلدون 87 سانته"  "قابلمه 28 سانته" "آجی یخچال چند سانته؟" "پیچ گوشتی 20 سانته" "این پیچ گوشتی هم 20 سانته" "جعبه ابزار "43 سانته"... خلاصه از وسایل آشپزخانه گرفته تا محتویات جعبه ابزار و وسایل توی هال همه را اندازه گرفت و در آخر رسید به خودش. "من چند سانتی ام؟" گفتم 104. گفت تو چند سانتی؟ متر را اندازه قدم بیرون کشیدم و گفتم اینقدر. گفت "چی؟ ای بابا! یعنی از من بزرگ تری؟" از همان بالا نگاهش کردم و گفتم نیستم؟ کم آورده بود. گفتم برو بابات رو متر کن که از منم بزرگ تره. کیف کرد! روز بعد که آمد خانه مان دیدم متر بنایی هنور روی اُپن آشپزخانه است. داشتم با خودم میگفتم بدبخت شدیم رفت که دیدم ترازو به دست از زیر زمین خانه بیرون می آید.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۴
تیستو

من: سلام من اومدم (کفشم هنوز تو دستمه)
سوسن خانم: کی رسیدی؟
من: الان
سوسن خانم: جلسه در مورد چی بود؟
من: یه کارگاه در مورد یه بیماری بود
سوسن خانم: از اینجا -شهرمون- چند نفر بودن؟
من: من و دکتر فلانی و خانم دکتر فلانی و بهمانی و ... 5 نفر
سوسن خانم: کی سخنرانی کرد؟
من: ویدیو کنفرانس بود از دانشگاه تهران
سوسن خانم: در مورد چه بیماری بود؟
من: زیکا
سوسن خانم: چی هست؟
من: یه بیماری ویروسی یه
سوسن خانم: علایمش چیه؟
من: :|

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۹
تیستو

   از روز اولی که برای گرفتن نامه ی شروع به کارم رفتم درمانگاه، خانم جوانی را دیدم که همیشه بلند بلند صحبت میکرد و با وجود شاغل بودن، در شهر دیگری دانشجو بود و سر همین مساله با یکی از همکارانش سر تقسیم کار مشکل داشت. ظاهر خانم طوری بود که فکر میکردم تازه عروس است. یعنی با توجه به تعریفی که توی ذهنم از یک عروس شهرستانی - که صد البته خودم هم شهرستانی هستم- داشتم جور بود. خانم جوانی بود موهای رنگ روشن و ابروی نازک و یک عالمه انگشتر و النگوی سنگین. با خودم گفتم تازه عروس است فکر کرده باید دنیا به کامش باشد و همه به سازش برقصند. ماشین هم که داشت! اما امروز که داشتیم میرفتیم سیاری - بازدید از پایگاه های سلامت روستاها - مامای یکی از روستا شروع کرد به تعریف کردن از استعداد دخترک کلاس اولی اش و اینکه چقدر با استعداد است و فلان و بهمان که خانم همکار از ایشان پرسید دخترش را کجا ثبت نام کرده و کدام مدرسه خوب است و فلان و بهمان و من با کمال تعجب شنیدم که داشت در مورد دختر مدرسه ای اش حرف میزد که فلان مدرسه بخاطر اینکه پدرش پزشک است موقتا ثبت نامش کرده. باز با خودم گفتم پس اینطور. حتما ایشان سندرم خانمِ دکتر بودن دارد. آخر های ساعت بازدید بود که طبق معمول توجه همه جلب شد سمت من که کجایی هستم و لرم یا ترک یا چی؟ که آقای راننده زودتر از من زحمتش را کشید و گفت دختر فلانی است. این را که گفت خانم همکار با تعجب برگشت سمتم و گفت دختر خانم فلانی که بهمان جا کار میکند؟ گفتم بله. موقع برگشت، وقتی داشتیم کوچه های روستا را تا رسیدن به ماشین اداره پیاده می آمدیم از سوسن خانم تعریف کرد و کمی دیگر از خودش و زندگی اش گفت. آنجا بود که فهمیدم 8 سالی از من بزرگتر است و یک دختر هفت ساله دارد و فعلا دارد در دانشگاه فلان جا مدرک کارشناسی اش را میگیرد و شوهرش مدام کتک اش میزده و حتی یکبار مادرم او را با صورت کبود دیده و بعد از کلی کش مکش همین پارسال توانسته طلاقش را بگیرد و راحت شود. اینها را گفتم که احتیاط کنید. چون دارید وبلاگ یک آدم ظاهر بین و بد بینِ یک طرفه به قاضی برو را می خوانید.

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۹
تیستو
استرسی که من موقع استفاده از کلمات دور و دیر دارم، مامور خنثی کننده ی بمب ندارد. در گویش لُری منطقه ی ما کلمه ی دیر به جای هر دو کلمه استفاده میشود و اینکه وسط فارسی صحبت کردن بگویی وای راهم دیره و وسط لُری صحبت کردن بگویی دور وابی، برای من یک گناه نابخشودنی است.
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۲
تیستو