درخت بلوط

بایگانی

۲۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

    بچه اش را آورده که به جرم سرماخوردگی معاینه اش کنم. قد و هیکل دخترک پنج شش ساله می زند. صورتش را نمی بینم چون از همان دم در با گردن خمیده روی تبلت جلو می آید و مادرش عین کور ها می نشاندش روی صندلی. تا به مادرش می گویم: یک ساعت در روز کار با تبلت و وسایل الکترونیکی برایش کافی است! اینطوری چشم هایش نابود میشود ها. جواب می دهد که: نه دخترم اصلا زیاد با تبلت کار نمی کند! گفتم: خانم شما مختارید هر طور می پسندید دخترتان را بزرگ کنید ولی نگاه کن؟! این بچه همین الان که دارم معاینه اش میکنم هم در حال بازی است! بدین ترتیب مادر ایشان متوجه اشتباهش شد و تبلت را از ذخترش گرفت و گذاشت زیر بغلش و اجازه نداد بیشتر بازی کند تاااااااااا 10 دقیقه بعد.

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۰
تیستو

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۸
تیستو

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۶
تیستو

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۳
تیستو

یارو اسم همسرش عسل ه. بعد برای نوشته هاش از هشتگ #زندگی_طلبگی_با_طعم_عسل استفاده میکنه.

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۳۳
تیستو

1

محمدیاسین: [عطسه]

+عافیت باشه.

محمد یاسین: مجه رفتم حموم؟


2

+شلوارت چرا خیسه؟

امیرعلی: دسشویی بودم. آب شیلنگ ریخت روش خیس شد.

+ مطمینی که فقط آب شیلنگ بود دیگه؟ جایی نشینی ها.

امیرعلی: یکی از شلوارای بچگی یاسین رو ندارین بهم بدین بپوشم؟


3

+بسه دیگه! اینقدر نخورید! بخدا حالتون بد میشه ها!

محمدیاسین: الان تا اینجا [به بالای شکمش اشاره می کند] خوردیم. هنوز تا اینجا [به بیخ گلویش اشاره می کند] جا داریم.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۹
تیستو

   دلم زیارت میخواهد. مشهد، قم، نجف، کربلا، شیراز، شهر ری، جمکران و از همه بیشتر بقعه ی آن خانم امام زاده ی کوچکی که روی کوه است و رسیدن به آن کلی پیاده روی و کوه نوردی دارد و آخرین باری که آنجا رفتم، نوجوانی بودم که دایی اش بزغاله صدایش میکرد.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۰۳:۵۵
تیستو

هر مشکلی یه راه حلی داره. اما مساله اینجاس که ۹۰ درصد مشکلات با ساعت برنارد و چوب جادوی یاس کبود هری پاتر حل میشه.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۵۷
تیستو

"دستانم بوی گول می داد، مرا به جرم گول زدن محکوم کردند. اما هیچ کسی فکر نکرد، شاید من یک گول خورده باشم."

                                                  

                                                                                              اِرتیستو چه گوارا

                                 وقتی که رفت سر یخچال و دید اون آبمیوه ای که توی در یخچال جاساز کرده بود دیگه وجود خارجی نداره.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۳۷
تیستو

شوهر خاله: فاطمه؟ فاطمه؟

من: بله؟ کاری داشتید؟

شوهر خاله: آره! بیا اینجا امیرطاها میخواد بزنتت.

من: :|

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۴۸
تیستو