کلا در یک گروه دوستانه در تلگرام عضوم، آن هم فقط چهار عضو دارد. آن ، رضی ، نازی و من . پیش از این اسم گروه 13 بود. به یاد واحدمان در خوابگاه بهاران. دیروز اسمش را به "شکست عشقی خورده ها و فاطی" تغییر دادیم.
از تصویر سازی روابط خصوصی هیچ خوشم نمی آید. چه گرافیکی و چه نوشتاری. کاش یادم بماند که در این مورد هم چیزکی بنویسم.
شب ها قبل از خواب به این فکر می کنم که شاید نباید فلان مریض را ارجاع میدادم به متخصص. شاید لازم نبود آن چند tounge blade (چوب بستنی) را بدهم دست بچه ها تا با آن بازی کنند و نکند حق نداشته باشم موبایل و مودمم را با برق درمانگاه شارژ کنم و کی میتوانم هزینه ی آن یک گاز و یکی دو لیتر آبی که برای پانسمان پای دایی استفاده کردم را جایگزین کنم و باید یادداشت هایم را در پرونده ی بیمارها جمع و جور تر بنویسم که درخت های بیشتری زنده بمانند و در آخر به خودم قول میدهم فردا حواسم را بیشتر جمع کنم. احتمالا فکر کردن های قبل از خوابِ عزیزانی که اخیرا به ذخائر انقلاب اضافه شده اند، باید تا خود صبح طول بکشد.