درخت بلوط

بایگانی

۱۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

یه سنجاق سینه دارم که شکل گل هست و قشنگه منتهی هیچ جنس خاصی و البته ارزش مادی زیادی نداره ولی خب چون خاله ام حدود ۱۲ سال پیشا برای سوغاتی آورده خیلی برام عزیزه. خودم چند باری استفاده کردم منتهی سوسن خانم بیشتر استفاده کرده. تقریبا میشه گفت هر وقت مانتو شلوار مجلسی پوشیده، سنجاق سینه رو زده به یقه ی کتی لباسش.
حالا روز عقدمون که بود خواهر میم بخاطر اینکه یقه ی لباسش رو فیکس کنه از سوسن خانم یه سنجاق قفلی ساده خواست، سوسن خانم هم اون سنجاق سینه رو داد به خواهر شوهرم که بزنه به یقه ی کُت اش. خب من که عروس بودم خبر نداشتم از قضیه. فقط آخر مراسم دیدم سوسن خانم با اصرااااار میخواد سنجاق سینه رو که خواهر شوهرم میخواد پس اش بده رو قبول نکنه. هی از اون بنده ی خدا انکار و هی از سوسن خانم اصرار. کم کم عروس داشت پس می افتاد که خواهر شوهر عزیز پیروز شد 😅
حالا دیشب رفتیم واسه سوسن خانم بعنوان کادوی روز مادر سنجاق سینه بخریم (هیچ چیز دیگه ای به ذهنمون نرسیده بود)، بعد از کلی مشورت برای انتخاب از بین ۴ مدل! به این نتیجه رسیدیم که عکسشون رو بفرستیم برای خود حضرت تا انتخاب کنن. جواب ایشون به پیام حاوی عکس من بسیار کمر شکن بود: "من که سنجاق سینه دارم!"
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۳۵
تیستو

- زانو ام هم درد میکنه

+براتون مسکن می نویسم

- نه نمیخواد مسکن ضرر داره. سیگار میکشم آروم میشم.

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۸
تیستو

   از یک جایی به بعد دیگر رودربایستی با خودت را کنار میگذاری و تسلیم می شوی. آنجاست که اول قرص دیکلوفناک ۵۰  و (یا هر مسکن دیگرای) را می اندازی بالا و بعد برای شستن حمام و سرویس بهداشتی دست بکار می شوی.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۱۳
تیستو
    جناب مهندس امسال هم قراره با دانشگاه بره جهادی و طبق معمول هر سال دیرتر از همه بیاد خونه. می فرمان پروژه ی امسال مون هدف اقتصادی داره. میپرسم یعنی چیکار میکنین؟ میفرمایند: ساخت لونه ی مرغ با استحکام بالا و مقاوم در برابر زلزله ی ۷ ریشتری.
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۲۳
تیستو

   یه موضوع هم باید به طبقه بندی موضوعات اضافه کنیم تحت عنوان "تیستو و عنتر خانم ها" که ورژن اعصاب خرد کن "تیستو و دوستان زبل" هست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۴۹
تیستو

یه بارم یه دختره ی ۱۶-۱۷ ساله ی چیتان فیتان کرده ی خوشحال با لبخند گشاد روی لب اومد نشست روی صندلی معاینه ی ما و گفت: نمیتونم نفس بکشم.

+یعنی نفست تنگه؟

-نه اصلا نمیتونم نفس بکشم. هیچی.

+یعنی وقتط نفس میکشی احساس تهویه هوا توی ریه هات نداری؟ فکر میکنی داری خفه میشی؟[و همزمان معاینه رو شروع کردم]

- نه. نمیتونم نفس بکشم اصلا. نفسم بالا نمیاد و پایین نمیره. [موقع معاینه ی ریه اصلا نفس نمیکشید]

+نگا اگر نفس نمیکشیدی الان باید مرده بودی.

-واقعا نفس نمی کشم. نمیتونم. [سپس با دهان بسته با لبخند به من نگاه کرد]

خب به نظر شما چیکار کردم؟ دماغش رو گرفتم. عرض سه ثانیه مثل بچه ی ادم با دهن شروع کرد نفس کشیدن.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۳۳
تیستو

   دو مدل مادر داریم. مدل"دیشب این بچه از بس سرفه کرده یه لحظه نذاشته بخوابیم" و مدل" دیشب این بچه از بس سرفه کرده یه لحظه نخوابیده"

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۰۶
تیستو
      یه شب هم داشتیم از مراسم ختم دایی برمیگشتیم خانه. راننده پسرخاله بود و من جلو نشسته بودم. بعد فکر کنید در همین 15 دقیقه ای که مسیر حسینیه تا خانه را طی میکردیم من و پسرخاله دعوایمان شد. هر دو داد میزدیم و هیچ توجهی به "فاطی تو رو خدا بسه" و "امیر داد نزن"  دختر خاله های نشسته روی صندلی عقب و لگد هایشان که به پشتی صندلی میخورد نداشتیم. ولی بعد از سه چهار دقیقه داد و بیداد یهو ناگهان جفتمان خفه خون گرفتیم. چرا؟ چون متوجه شدیم دچار سوتفاهم شده ایم و حرف هر دو نفرمان یکی است و از آن مهمتر یادمان افتاد دم در حسینیه یکی از پیرزن های فضولِ - خدابیامرز- فامیل را هم سوار ماشین کرده ایم.

پ ن: این "فراموش کردن آدم های صندلی عقب" یه طور خصوصیت ژنتیکی است که خانواده ی ما ژن اش را دارند. خوب هم دارند.
۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۰۳
تیستو
یه پسر عمویی هم سوسن خانم داره که هنوز که هنوزه هر وقت منو می بینه میگه : کِی بیایم پیشت دندونامون رو درست کنیم؟
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۲۹
تیستو

دوست قدیمی سوسن خانم تماس گرفته و سوسن خانم در صدده بی خبری این مدت طولانی رو توجیه کنه:

+آره عزیزم این مدت خیلی گرفتاری داشتیم داداشم بودا الف! تصادف کرد حسابی آش و لاش بود... اره بابا سه روز توی کما بود خدا رو شکر الان خوبه. پاش از چهار جا شکسته با واکر این ور اون ور میره. لخته ی خون روی مغزش جذب شد الحمدلله. حالا هزار مرتبه خدا رو شکر خوبه. دیگه اینطوری بود که گرفتار بودیم نشد خبری بگیریم شما چه خبر؟

- یه مدت پیش خواهرم فوت کرد.

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۴۲
تیستو