درخت بلوط

بایگانی

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

آقای جوانی هست که هر ماه برای گرفتن داروها و انسولین مادرش مراجعه میکند و هر بار جای اینکه بگوید: ۵ تا از هر کدام از انسولین ها بنویس، میگوید انسولین نوورپید و لانتوس هر کدام ۵ تا بود نه؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۷ ، ۱۳:۰۹
تیستو

می دونین؟ یکی از چیزهایی که خیلی دلم براش تنگ میشه، دویدن سمت حیاط و تند و تند جمع کردن لباسها از روی بند رخت بعد از شنیدن صدای اولین رعد و برقه.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۰۰:۱۸
تیستو
    نمیفهمم چرا باید شخصی مثل حمید فرخ نژاد که به گفته ی خودش ماهی 10 هزار دلار برای خانواده اش به آمریکا میفرسته معافیت مالیاتی داشته باشه ولی ما واسه اکسیژن توی هوا هم مالیات بدیم؟بعد تازه جوری میگه "زیر فشار تامین همین 10000 دلار زاییدم" انگار بقیه نه میدونن دلار چیه و نه 10000چند تا صفر داره!
قابل ذکره که میانگین درآمد سالانه متخصصان ارتوپدی که از پر درامد ترین ها هستن در آمریکا ۴۴۳هزار هست!

پاورقی: بنده بعد از شونصد بار گوش دادن به کلیپ صحبت های جناب اشتباها ۱۰ هزار تا رو ۱۰۰ هزار تا شنیده بودم! تصحیح شد و پوزش و اینا
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۴
تیستو

    یک جکی هست که از زمان بچگی هایمان به یادگار مانده. بی تربیتی ترین جکی بود که بلد بودیم و آنقدر به آن می خندیدیم که اشکمان در می آمد. هنوز هم که هنوز است وقتی با نوه ها دور هم جمع میشویم یک نفر آن را تعریف میکند و بقیه مان ریسه می رویم. اصلا هم برایمان تکراری نمیشود بسکه پر مغز است.

   داستان از این قرار است که روزی غولی در بیابان سه نفر را اسیر میکند. یک ترک و یک عرب و یک لر. اجازه بده اجازه بده جک قومیتی نیست! خلاصه غول آن سه نفر را میگیرد و قصد دارد آنها را بخورد. آن سه بیچاره کلی عز و التماسش میکنند که به آنها رحم کند. غول به سختی قبول میکند. اما شرطی میگذارد. غول به این شرط حاضر میشود از خوردن آنها صرف نظر کند که از او کاری بخواهند و او نتواند انجام دهد. اول نوبت آقا ترکه میرسد.از غول میخواهد تمام کوه های دنیا را روی دستش بلند کند. غول به راحتی آنها را روی یک دستش بلند میکند و با دست دیگرش آقا ترکه را می اندازد توی دهانش و تامام!بعد نوبت آقا عربه میرسد، از غول میخواهد تمام آب دریا را بخورد. غول هم در چشم بهم زدنی تمام آب دریا را میخورد و پشت بندش آقا عربه را یک لقمه ی چپ میکند. در آخر نوبت به لره رسیده. لره با خودش کلییییی فکر میکند و در آخر خواسته اش را اینطور مطرح میکند: من می بوقم [به قول لغت نامه ی دهخدا : بادی که به آواز از پایین در بیاید] تو برام رَنگش کن.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۲۲:۱۰
تیستو
از من به شما نصیحت، هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت عزت نفس تان را نفروشید. به هیج قیمتی.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۲۱:۵۱
تیستو
پسر دایی که همان دشمن شماره ی ۲ باشد رفته سروقت سفیداب های معطری که مادرش خریده و از آن خورده و تازه میگوید" مامان کشک ها فاسد بودن"
۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۷ ، ۱۱:۳۲
تیستو
    اینجا وبلاگ شخصی من است و تا قبل از این سعی میکردم اینجا عوض نسخه پیچیدن، بیشتر از خودم بنویسم. اما سوگندی که خورده ام ایجاب میکند در مورد انگل های خطرناکی که این روزها بسیار شایع شده اند به شما هشدار بدهم. باور کنید خود من به شخصه در همین چند روز اخیر با این انگل ها رو به رو شده ام. اما شکر خدا خودم (هنوز) آلوده نشده ام. مثلا یکی از این انگل ها دو روز پیش در مهمانی دیدم. یکی از فامیل های شوهر خاله بود که نظامی است و پول دولت را میخورد و در تن لشش را در خانه ی سازمانی کلونی تشکیل می دهند و در عین حال به نظام بد و بیراه میگوید. یا مثلا یک انگل دیگر هم بود که تن لشش روی صندلی سبزی در بهارستان تهران رشد کرده و امروز میگوید "شک ندارم دولت و بانک مرکزی تعمدا سعی در خرابتر شدن اوضاع و اذیت کردن مردم دارند" و نظرش عوض میشود که "بانک مرکزی خیلی از گره ها را شناسایی کرده و شرایط را در کنترل دارد". چهار پنج مدل انگل دیگر هم هستند: مثلا ده تا ده تا روغن و رب گوجه و کیسه برنج میخرند، یا از آنها بدتر، انگل هایی که دارو و خوراکی احتکار میکنند یا آنهایی که دلار خریده اند و ذخیره کرده اند برای مبادا... خلاصه انگل خیلی زیاد شده. خلاصه مراقب خودتان باشید. دست هایتان را حتما با آب و صابون بشویید و  دندان هایتان را خوب مسواک بزنید و همزمان در آینه به ته دلتان نگاه کنید که یک وقت از آدم بودنتان کم نشده باشد و انگل آلود نشده باشید.
۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۳:۰۱
تیستو
وضعیت جوری شده که از شدت دلتنگی به دختر خاله میگم اون لباس یومونچه که پیششه رو بده بهم تا بو اش کنم. دخترخاله میره سر کشوی کمد اش ولی خبری از لباس نیست. با داد و بیداد میره سر وقت اتاق برادراش. پسرخاله که گویا دلتنگ تر بوده لباس رو قایمکی دزدیده که هر وقت دلش میخواد بوش کنه :(
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۷:۲۹
تیستو
    آدمِ خیلی معمولی مثل من هر چند سال یکبار تنها قسمتی از حماسه ی کربلا روی مغزش بارگزاری میشود. یک بار غم از دست دادن برادر، یک بار غم تنهایی و هل ناصر ینصرنی، یک بار غم تشنگی عزیزان و یک بار غم بی وفایی آدم ها. حالا هم غم آن طفل چند ماهه یک لحظه آرامم نمیگذارد.
۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۷ ، ۲۰:۵۹
تیستو