درخت بلوط

بایگانی

خواب بعدازظهر

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۸ ق.ظ

اولش اینطور شروع شد که انگار عضو یک باشگاه ورزشی بودیم. اسکی یا پاتیناژ بود. بخاطر سردی هوای سالن و برف در و دیوار میگویم. توی یخچال بستنی بوفه جسد یک مرد پیدا شد. میدانستم کار صاحب بوفه نیست. جسد را عمدا پنهان کرده بودند آنجا. از دیواره های خونیِ فریزر معلوم بود به زور جایش داده اند آن تو. نگران صاحب بوفه بودم ولی نه خیلی. بیشتر به این فکر میکردم که این آدم هایی که دارند از جلوی در توی کار پلیس و پزشکی قانونی سرک می کشند باز هم می توانند بدون دل بهم خوردگی از فریزرها بستنی بردارند؟

بعد انگار در خانه باغ مان بودیم. انگار تازه خریده بودیمش. سیستم آب رسانی اش مشکل داشت. هوا گرم بود و در نهر توی حیاط کلی زباله جمع شده بود. بابا حالش خوب نبود و کنار نهر دراز کشیده بود بلکه خنک شود. با چوب همه ی بطری های خالی روی آب را رد کردم که با جریان آب از باغ خارج شوند و همزمان داشتیم در مورد زن دایی که دو قلو باردار بوده و بچه هایش سقط شده بودند صحبت میکردیم. حواسمان رفت پی زن دایی که دیدم جریان آب برعکس شده و تمام زباله ها برگشته اند توی باغ.

صحنه های آخر شبیه یک فیلم کوتاه بود. یک زمین دو میدانی با مانع بود که من فقط فضای بین مانع ها را می دیدم. اولش یک دختر بچه بود که خودش را به زور از مانع یک و نیم متری قبلی پایین انداخت و از مانع یک و نیم متری بعدی بالا رفت. بعد یک دختر بزرگتر آمد و به همان ترتیب از مانع ها عبور کرد و بعد یک دختر بزگتر و بعد بزرگ تر ... لباس ها عوض میشد و دختر بچه هم دختر نوجوان شد و آراسته شد و زیبا شد و باز خودش را از مانع قبلی پایین انداخت و از مانع بعدی به سختی بالا رفت. دخترک تبدیل شد به یک دختر جوان با لباس های شاد و زیبا و گاهی هم مجلسی و باز هم به همان شکل از مانع ها عبور کرد و بعد دختری جوان در لباس عروسی و بعد زنی سن دار تر در لباس زنانه و بعد یک زن باردار که آنها هم به همان ترتیب یکی یکی از مانع پایین امدند و به سختی از مانع بعدی بالا رفتند و بعد یک مادر بود و بعد یک زن جا افتاده و بعد یک زن میانسال که آنها هم موانع را به همین ترتیب گذراندند و در آخر پیرزنی که به هزار زور از مانع بالا رفت ولی هیچ کسی بعد از او از مانع پایین نیامد.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۱۰
تیستو

نظرات  (۱۱)

ماجراهای تیستو در سرزمین عجایب. 
پاسخ:
Welcome back!!!
واقعا هم سرزمین عجایبی بود :)
خواب بود همه اینا؟
پاسخ:
بله! همش باهم! در یک ساعت و نیم!
حال مرگ بهم دست داد!
اضغاث احلام!
پاسخ:
پریشانِ پریشانِ پریشان
دریا همه عمر خوابش آشفته است... :)))
پاسخ:
حالا باز خوبه ما دریا نشدیم :))
میفرمایند خواب بد را برای کسی تعریف نکنید!
پاسخ:
عحیب بود بیشتر تا بد نه؟
البته فکر کردم چون خواب بعد از ظهره مهم نیست!
البته گفته شده خواب زن چپه :)
پاسخ:
مایه ی ارامش خاطر ماست :)))
از فردا برعکس بخواب.....
خخخخ
پاسخ:
فکر خوبیه :)))
خواب بود هرسه تاش؟اولی چندش اور دومی عجیب و نگران کننده سومی هم که قشنگ بود و معلوم بود دیگه(بابا فیلم نامه نویس بالقوه)
پاسخ:
خواب هامم با کلاسه !
دومی نه
من بودم میرفتم تعبیر میکردم
پاسخ:
خواب بعد از ظهر بودا! توی گرما و بی کیفیت و غذا هم خورده بودم و اینا ...
باشه به هر حال...
خیر باشد
پاسخ:
ان شالله ان شالله
پیچیده ترین خواب زندگی من در حد یکی از این سکانس ها بوده تا حالا.
چ خبره؟
پاسخ:
حال مغزم هیچ خوب نیست!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">