شنود خانگی
شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ب.ظ
نزدیک های نیمه شب است. پسر خاله ها دارند تند و تند مشق های مانده شان را می نویسند و من و دختر دایی داریم آرام با هم درد و دل میکنیم. تازه صحبتمان گل انداخته و داریم با هیجان صحبت میکنیم. البته دختر دایی هم حواسش هست و بخاطر حفظ امنیت بعضی کلمات را تنها با حرکات لب به من میرساند.یهو می بینیم محمد حسن مداد را انداخته روی دفترش و زل زده به دهان دختر دایی. تا میگویم چرا زل زدی به سارا و بشین مشقت رو بنویس خیلی طلبکار میگوید: یه چند تا کلمه رو پانتومیم گفتین من متوجه نشدم، مجبورم نگاتون کنم ببینم چی میگین.
۹۵/۰۹/۲۷