درخت بلوط

بایگانی

خواخرانه ها

سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۰۱ ق.ظ

  شب آخری که تهران بودم، وقت رفتن آقای میم حسابی ناراحت و بق کرده بغض آلود بودم. بعد فکر کنید در این شرایط شاخداری آنجا باشد که دایما بخواند "وقت رفتن نمیخواد گریه کنی" و "گریه نکن زار زار رویت علف نشسته" و حتی وقتی که آقای میم خداحافظی کرد و رفت و در را پشت سرش بست، بپرد جلوی آدم و بگوید "رفت! دیگه نیستش! گریه کن! گریه کن! رفتششش". خب طبیعی بود که بغضم بترکد و زار زار گریه کنم.‌در حالی که میشنیدم که شاخدار در جواب اعتراض های حدحد که چرا اینطوری کردی میگوید "این یه تاول بزرگ‌ بود که من فقط بهش یه سوزن زدم" :)) چند دقیقه ی بعد حدحد شاخدار را فرستاد داخل اتاقم که کمی دلداری ام بدهد و شاخدار که سعی میکرد با نیاوردن اسم آقای میم‌ احساساتم‌ را دوباره جریحه دار نکند، دلداری دادنش را اینطور شروع کرد: آقاهه که الان رفت خونه شون عصری برات چی خریده بود؟ بوش خوبه؟!

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۳۰
تیستو

نظرات  (۴)

۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۸ پلڪــــ شیشـہ اے
حس من موقع خداحافظی، وقتی فقط می تونستم بعد از 20 بار تماس با پادگان 5 دقیقه با آقای پلاک صحبت کنم.
پاسخ:
وای وای برم خدا رو شکر کنم پس ...
۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۸ أنارستان ...
شاخدااااار عاااااااااااالیییییههههههههه!!!
پاسخ:
عالیه! دقیقا به همین غلظت :)))
۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۵ خانم الفــــ
:)) چه خواهرانه ی قشنگی :) ما که محرومیم از داشتنش.
پاسخ:
عزیزمممم. خدا برادرتون رو براتون نگه داره.
۰۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۵ آنارم (این روزها...)
از همه عجیب تر متبلور شدن احساسات حدحد بوداااا !!! :)

پ.ن: بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر...
پاسخ:
اتفاقا حدحد خیلیییییی مهربونه. چند تا خواهر خانم داره مگه؟ :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">