wedding syndrome
دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۱۱ ب.ظ
یکی از چیزهایی که بیشتر از همه مرا به گریه می اندازد عروسی است. نه تنها جشن عروسی خودم که جشن عزیزانم هم. یک آن توی لباس سفید عروسی و یا کت و شلوار دامادی تصورشان میکنم و اشک هام فرتی می ریزد پایین. دست خودم هم نیست، دلم برایشان تنگ می شود. حالا هم کلی کار نکرده دارم، چمدان هایم را نبسته ام. وسایلم را جمع نکرده ام. جارو کشیدن و مرتب کردن اشپزخانه هم هنوز مانده من اما بعد از فکر کردن به اینکه موقع کادو دادن به دوستم در جشن عروسی اش میخواهم چه بگویم، سابیدن دیوار حمام را رها کرده ام و فین فین کنان عکس های دوران دانشجویی را مرور می کنم.
۹۶/۱۲/۲۱