درخت بلوط

بایگانی

فصل دو : شاخدار و بابای منت کش

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ق.ظ

   بچه که بودیم بابا چهارشنبه ها می آمد خانه و شنبه صبح برمیگشت سر کار . طبیعتا باید توی این دو روز بابا داری میکردیم و روی حرفش حرف نمیزدیم ولی خب حداقل از طرف شاخدار اینطور نبود . همیشه ی خدا دعوایشان میشد و باهم قهر میکردند و شاخدار سه ساله فریاد میزد : "زودتر برو سر کار " و بابا داد میزد :" همین الان میرم و فکر کردی میمونم ؟ " ولی هنوز ریع ساعت نگذشته ، بابا دست به دامن من میشد که تو رو خدا کاری کن بیاید عذر خواهی کند و باهم آشتی کنیم . شاخدار عم که معرف حضور هست . بچگی اش هم همینطور بود که الان میبینید . راضی نمیشد که . باید کلی التماسش میکردی که بیا با بابا آشتی کن و فردا دارد میرود و معلوم نیست سرکارش چه خبر است و شاید پس فردا دوباره جنگ بشود و بالوالدین احسانا و غیره و غیره و غیره . شاخدار هم با همان اخم های درهم می آمد از بابا عذرخواهی میکرد ولی متاسفانه بابا سر قولش نمی ماند. رویش را می کرد آن طرف و میگفت اصلا حاضر نیست آشتی کند . شاخدار هم بهش برمیخورد و میگفت : بهتر ! و با غیض میرفت . باز تا شاخدار دور میشد بابا به التماس می افتاد که تو رو خدا برو راضی اش کن بیاید آشتی کند و قول میدهم ایندفعه آشتی کنم و من باز میرفتم سراغ شاخدار که تو رو خدا ببخش و بابا خیلی ناراحت است و شاید فردا دوباره جنگ بشود ... و این سیکل معیوب تا به نتیجه مطلوب برسد روزی دو سه بار تکرار میشد .


برگرفته از کتاب شاخدار ، از تولد تا کنون

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۳۱
تیستو

نظرات  (۴)

:)))))))))))))))
پاسخ:
D:
وب شاخدار کدومه؟
پاسخ:
برات کامنت میذلرم
:)) خیلی خوب بود!
پاسخ:
ممنونم :) 
دم شما گرررررم عزیزم
ان شاالله سر فرصت میخونم حتما..مرسی از لطفت:*

- دکتر جووووووون؟!
روزت مبارک عزیزمممممممم -مااااچ آبدار بر تو باد :* -

پاسخ:
قربونت برم عزیزمممممم
ممنونم که یادت بود. 
فدات
ستاره بچینی
بوس بوس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">