میگه پروانه مطب همراهته؟ میگم نه. میگه مدارک شخصی چی؟ نه. مُهر؟ نه. میگه باز خوبه خودتون اومدین حداقل.
میگه پروانه مطب همراهته؟ میگم نه. میگه مدارک شخصی چی؟ نه. مُهر؟ نه. میگه باز خوبه خودتون اومدین حداقل.
ما در لُری نمی گوییم "به حسابت می رسم". میگوییم "سیت ایگوم". یعنی برایت میگویم. یعنی بصورت بالقوه میخواهیم مشکل را با گفتگو حل کنیم. حالا درست است که بالفعل مشکل را جور دیگری حل می کنیم، ولی با این حال، ای تینک دتس بیوتیفول.
میگم من عاشق رعد و برقم، میگه آدم نباید عاشق رعد و برق باشه.
دیروز خانمی بچه ی ۷ ماهه اش را آورده بود دکتر. کاشف به عمل آمد دفترچه مال خودش نیست. چرا؟ چون بچه دفترچه بیمه ندارد. پدر و مادر دفترچه بیمه دارند، ولی بچه ندارد. چرا؟ چون پدر ناراحت است که بچه به دنیا آمده و اصلا هیچ حمایت و مراقبتی از ایشان را بر عهده نمیگیرد، حتی همین ۵۰ هزار تومان پول اضافه ای که باید برای بیمه ی بچه پرداخت کند! مردک حتی در ماههای اول بارداری زن را مجبور به مصرف دارهای سقط هم کرده بود. چرا؟ چون بچه نمیخواسته. نه که فکر کنید بچه هفتم بود و اینها. نه. بچه ی اول، الحمدلله یک پسر سالم و زیبا.
ولی من با نظر اولیه ی آقا در مورد بچه دار نشدنش موافقم. مردی که فکر میکند زن، بچه را از خانه ی پدرش آورده و خود را اصلا مسئول و شریک نمی بیند و تازه اینقدر بی شعور و بی رحم است، همان بهتر که ژن اش حذف شود.
ناهار سالاد الویه دارم و نمی تونم شادی خودم رو پنهان کنم.
اینقدر حرصم میگیره تا یه دختری موهاشو کوتاه میکنه آه و فغان همه بلند میشه. بابا موعه مو! دوباره درمیاد!
یعنی لوس تر و اسپویل تر از ته تغاری های مادر های سن بالا وجود نداره. دروغ گفتم. وجود داره. اونم ته تغاری مادر سن بالاییه که پسر باشه.
اگه گفتین کی ساعت 13 و 30 دقیقه ظهر لباسش رو عوض کرده و چادر سرش کرده و عینک و وسایل و اینا رو گذاشته توی کیفش و حتی عینک آفتابی رو هم گذاشته روی سرش و منتظر نشسته که ساعت 14 بشه و انگشت بزنه و بدوعه سوار سرویس بشه و بره خونه؟
دیروز واسه ناهارخودم یه نفر و برای اولین بار، گِونه - دمی بلغور گندم و گوجه - درست کردم و الان احساس میکنم یه تنه دارم فرهنگ آبا و اجدادی رو به نسل بعد انتقال میدم. لذا خسته ام.
زیر پست های انلاین شاپ ها نوشته قیمت "با احترام فلان". بعد این فلان یه عددیه که تو انگار کن نوشته "با احترام ریدم تو جد و آبادت"