دریافت
حجم: 3.59 مگابایت
@شاخدار
غم انگیز تر از اینکه این آخرین پاییز ی است که در شیراز خواهم بود؟
اولین عکس العمل من در مقابل مریضی که با مسمومیت دارویی به قصد خودکشی اومده
وقتی رسیدم خانه سوسن خانم تلفن به دست جلوی در هال و رو به دیوار ایستاده بود . اینقدر جلوی در منتظر ایستادم تا برگشت سمتم. چند ثانیه همانطور مات نگاهم کرد، بعد جیغ کشید و یاس را صدا کرد تا عملیات جابه جایی را انجام دهد. یاس هم به همین ترتیب اینقدری توی بغلش فشارم داد که صدای بز بدهم. بابا اما نیم ساعت بعد آمد خانه. اینقدر روی پله ها ایستادم تا نگاهش افتاد به من. جیغ نکشید. خودش را هم توی بغلم نیانداخت. فقط خندید و دست راستش را جلو اورد و گفت : "تف به ذاتت بچه! چه بی خبر؟"
تمام کردن یک روزه ی حجم اینترنت دانشگاه را هم به لیست افتخارات اینجانب اضافه کنید لطفا.
اینکه تا عکس های حادثه ی منا رو میبینیم چشم هامون رو میبندیم و مامان موقع تبریک عید غدیر اول به همه تسلیت میگه و بابا هر روز پای اخبار گریه میکنه و اون خانم همکار از روز حادثه تا الان درد قفسه سینه و تپش قلب گرفته نشونه ی اینه که ما همه صاحب عزا هستیم . فقط مشکی تنمون نکردیم .
سوسن خانم : سلام عمه جون . تولدت مبارک ! چی دوس داری برات بخرم عزیزم؟
محمد یاسین : خادو .
اونا Schindler List و Black Book و Book Thief میسازن ، و البته ما هم آتش بس و دوخواهر و پوپک و مش ماشالله میسازیم .