نوح

من امروز، در روزهای آخر تیر، آمدن پاییز را دیدم. با لباس مبدل آمده بود. نسیم گرمی بود که قاصدک را تا آن طرف خیابان قِل داد.

در ستایش عینک

- همینجا جراحی پوست انجام میدید؟

+ انجام نمیدیم!

- پس چرا نوشتید جراحی پوست انجام میدین؟

+ کجا نوشتیم؟!

- ایناها پشت سرتون : آقای دکتر فلانی جراح پوست

+ اینجا نوشته آقای دکتر فلانی پزشک خانواده !

- نه بالاش نوشته جراح پوست!

+ بالاش نوشته درمانگاه 2 شهید مدنی!

-عه

تیستو در 0.3 قرنی که گذشت

تنها اهدافی که در زندگی بهشون دست پیدا کردم یکی ازدواج در سن 27 سالگی بود و یکی دیگه بلند کردن موها.

خاطرات درمانگاه

   اون روز یه خانمه رسید آزمایشگاه رو داد دستم و گفت یه کاری اش بکن جوابش رو زودتر بهم بدن. خواستم چشمام رو ببندم و سه بار پشت سر هم بگم "eeser le divoos de nardas" و برگه رو بدم دستش ولی به موقع افسار زدم به نفس اماره و نشوندمش کنار و برای بار سوم براش توضیح دادم که هیچ درمانگاهی آزمایش چربی خون رو اورژانسی انجام نمیدن.

روزمرگی

شما هم موقع استفاده از اسپری، باهاش روی لباستون امضا میکنید یا فقط من اینطوری ام؟ امضای هفته ی قبلم علامت یادگاران مرگ بود. این هفته هم دارم امضای V for Vendeta رو تمرین میکنم.

190496-18:20

Now there is a z :)

Inferno

دستم سوخت. نه با آشپزی، نه با اتو، نه با اتوی مو و نه با سیخ و سنگ :) سکه ای روی صندلی تاکسی افتاده بود‌ برش داشتم که بگذارمش روی داشتبورد که .... آخ.

Musculism

میدانید، شاید ظاهرم خیلی این را نشان ندهد ولی من هم مثل بقیه دخترها عاشق چیزهای گل گلی و صولتی و پروانه ای و جینگیل وینگیل هستم. اما عکس های اینستاگرام را که می بینم تعجب میکنم. اینکه آدم عاشق چیزهای گل گلی و توپ توپی و جینگیل وینگیل باشد دلیل نمیشود خانه آدم پر از این چیزها باشد و در آخر بشود شبیه خانه ی عروسک! مگر آنجا جز خانم کس دیگری زندگی نمیکند؟ مثلا یک مرد؟!

خرداد

اردی بهشت