- زانو ام هم درد میکنه
+براتون مسکن می نویسم
- نه نمیخواد مسکن ضرر داره. سیگار میکشم آروم میشم.
از یک جایی به بعد دیگر رودربایستی با خودت را کنار میگذاری و تسلیم می شوی. آنجاست که اول قرص دیکلوفناک ۵۰ و (یا هر مسکن دیگرای) را می اندازی بالا و بعد برای شستن حمام و سرویس بهداشتی دست بکار می شوی.
یه موضوع هم باید به طبقه بندی موضوعات اضافه کنیم تحت عنوان "تیستو و عنتر خانم ها" که ورژن اعصاب خرد کن "تیستو و دوستان زبل" هست.
یه بارم یه دختره ی ۱۶-۱۷ ساله ی چیتان فیتان کرده ی خوشحال با لبخند گشاد روی لب اومد نشست روی صندلی معاینه ی ما و گفت: نمیتونم نفس بکشم.
+یعنی نفست تنگه؟
-نه اصلا نمیتونم نفس بکشم. هیچی.
+یعنی وقتط نفس میکشی احساس تهویه هوا توی ریه هات نداری؟ فکر میکنی داری خفه میشی؟[و همزمان معاینه رو شروع کردم]
- نه. نمیتونم نفس بکشم اصلا. نفسم بالا نمیاد و پایین نمیره. [موقع معاینه ی ریه اصلا نفس نمیکشید]
+نگا اگر نفس نمیکشیدی الان باید مرده بودی.
-واقعا نفس نمی کشم. نمیتونم. [سپس با دهان بسته با لبخند به من نگاه کرد]
خب به نظر شما چیکار کردم؟ دماغش رو گرفتم. عرض سه ثانیه مثل بچه ی ادم با دهن شروع کرد نفس کشیدن.
دو مدل مادر داریم. مدل"دیشب این بچه از بس سرفه کرده یه لحظه نذاشته بخوابیم" و مدل" دیشب این بچه از بس سرفه کرده یه لحظه نخوابیده"
دوست قدیمی سوسن خانم تماس گرفته و سوسن خانم در صدده بی خبری این مدت طولانی رو توجیه کنه:
+آره عزیزم این مدت خیلی گرفتاری داشتیم داداشم بودا الف! تصادف کرد حسابی آش و لاش بود... اره بابا سه روز توی کما بود خدا رو شکر الان خوبه. پاش از چهار جا شکسته با واکر این ور اون ور میره. لخته ی خون روی مغزش جذب شد الحمدلله. حالا هزار مرتبه خدا رو شکر خوبه. دیگه اینطوری بود که گرفتار بودیم نشد خبری بگیریم شما چه خبر؟
- یه مدت پیش خواهرم فوت کرد.