تُفنگ دسته نقره ام...داد و بیداد!
۲۷ شهریور ۰۴ ، ۲۱:۱۲
عزیزی برایم روسری خریده بود. میم نگاهش کرد و گفت : قشنگه ولی [کیفیتش] خیلی خوب نیست، نگاه دورش رو با دست دوختن.
به مرحله ای رسیده ام که فکر میکنم همه دروغ می گویند. همه. تعریف ها و قربان صدقه ها و دعاها را باور نمی کنم. فکر میکنم مرا ساده گیرآورده اند و دارند سرم شیره می مالند. که به کجا برسند؟ چه می دانم. به هیچ کجا.
عکس دایی شهیدمو دادم به هوش مصنوعی که برام میانسالی اش رو بسازه. نتیجه ترکیبی از دایی کوچیکه و پسرعموشونه.
دلم گرفت.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده.
راه نشانم بده...