درخت بلوط

بایگانی

    خانم آمده، مثل همیشه آرام و باوقار ولی این بار با نگاه و حال آشفته. کارش را انجام می دهم و آخر کار حالش را می پرسم، می گوید همسرش را تازه از دست داده. کلی ناراحت میشوم و تسلیت می گویم و برایش آرزوی صبر میکنم . اما گویا همه ی غم این نیست. می گوید خدا بیامرز چند ماه پیش از فوتش دو دنگ آپارتمان را زده به نام یک موسسه خیریه ی درمان بیماران سرطانی. بدون اینکه به کسی چیزی بگوید. حالا آن موسسه سهمش را میخواهد، مادر همسرش هم، بچه های خودش هم ایضا. اموال ماترک دیگر چه دارند؟ جز همین آپارتمان، هیچ. خب حالا بفرمایید اگر این زن مهریه ی دندان گیری نداشت که به اجرا بگذارد، باید چه میکرد؟

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۴ ، ۲۲:۴۱
تیستو

    بنده بعنوان یک ۱۴ سکه ایِ خوشبخت - تند تند و ان یکاد می خواند- به شما جوانان توصیه میکنم که مهریه بگیرید، خوب هم بگیرید. ۱۰۰ به بالا. ۱۱۴ خیرش رو  ببینید. هر کسی هم گفت نه نکن، کی گفته؟ بفرمایید تیستو گفته. اگر احیانا جواب دادند تیستو گوه خورد، بهشون بفرمایید نترسید تیستو شما رو نمیخوره.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۴ ، ۲۲:۳۱
تیستو

    رفته بودیم پیک نیک. همین جایی که الان جا فرگوسنی را ساخته ایم. در واقع در زمینی که خریده بودیم اتراق کرده بودیم و میخواستیم شب هم بمانیم. چند نفر بودیم؟ خیلی. چند چادر همراه آورده بودیم؟ یکی. همان را هم مامان و یکی دوتا از دخترها سرشب رفته بودند داخلش و خوابیده بودند. بقیه هم توی ماشین ها جا گیر شدند. 

   ما که تا خیلی بیدار مانده بودیم، کنار آتش چای و سیب زمینی میخوردیم و چرت و پرت میگفتیم، نیمه های شب کم کم خوابمان گرفت. یکی دوتایمان که رفتند توی ماشین ها جاگیر شدند، من و ساناز اما همانطور پتو پیچ شده روی زیلو، کنار آتش ولو شدیم و خوابیدیم. تازه چشم هایمان گرم شده بود که تاپ تاپ قطرات بارانی که روی صورتمان فرود می آمد بیدارم کرد. بیخیال نیمه ی زیلو که خالی مانده بود را بلند کردم و انداختم روی هر دو مان و دوباره خوابیدم. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که دوباره بیدار شدم. این بار با صدای تاپ تاپ شدید. باران داشت با شدت بیشتری می بارید. ساناز از همان زیر زیلو گفت انگار بی خیال نمیشه. گفتم نه. بعد دوتایی همانطور خوابیده زل زدیم به آسمان که داشت روی سرمان می بارید.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۴ ، ۰۳:۰۳
تیستو

    یکم خوابش میومد و بهانه گیر شده بود، میخواست بزنه زیر گریه که با یومونچه بردیمش توی اتاقش، بازی کنیم. آروم شده بود، داشتیم بازی میکردیم که یهو یومونچه سهوا یه قطعه پازلی که اون دوست داشت بذاره سرجاش رو برداشت و چشمای پرنسس دوباره اشکی شد. بغلش کردم و با دلجویی بهش گفتم: چیییی شد عزیزم؟ با همون گریه فرمودند: دوباره دلم گرفت!

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۴ ، ۰۷:۲۰
تیستو

یه گل یاس از باغچه چیدم، زدم زیر حلقه ام و با همون رفتم خرید‌. اینقد قشنگ شده بود.

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۴ ، ۲۰:۴۳
تیستو

     چند ماه پیش مُدام فراخوان داده بود که از سوگ بگو. چند پاراگراف نوشتم و متوقف شدم. نتونستم. و هنوز حالم خوب نشده.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۴ ، ۲۰:۲۸
تیستو

       عارضه ی دارویی مثل خنجر خوردن از پشت می مونه. من ازت کمک خواسته بودم کثافت، بهت اعتماد داشتم!

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۴ ، ۲۱:۰۴
تیستو

     آقا حالا حرف ساخت و ساز شد، ما یه سالی یه مغازه ی فینگیلی ساختیم، قشنگ ۵ ماه منو به شعب ابوطالب تبعید کرد. فکر میکردم ۲ ماهه تمومه ولی مهندس پیمانکاره هی هر دقیقه میگفت یه ۱۰ تومن دیگه بریزی تمومه، یه ۲۰ تومن دیگه بریزی تمومه. قشنگ ۳ بار پول پایان کار رو با من حساب کرد. واقعا باید ازش شکایت میکردم، حیف زنش بودم.

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۴ ، ۱۱:۱۰
تیستو

   سر نماز توی نمازخونه ی درمانگاه، یکی از مراجعین اومد بغل گوشم گفت روزت مبارک، بعدم شونه ام رو بوسید و رفت 💔

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۰۴ ، ۱۵:۰۹
تیستو

    از روز پنج شنبه که بهم خبر دادن اسمم توی قرعه کشی وام مسکن دراومده تا همین امروز صبح، نوروترنسمیترها داشتن توی تک تک کوچه پس کوچه های مغزم می چرخیدن و دیوانه وار فریاد میزدن: "آخرین خبر! آخرین خبر! تیستو خونه دار شد!" صبح اما وقتی نورون ها فهمیدن وامه کلا ۱۵۰ میلیونه، بازم کلی نوروترنسمیتر فرستادن بیرون، ولی این بار بلانسبت شما باشه دارن می چرخن و با دهنشون صدای گوز درمیارن.

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۴ ، ۱۰:۴۴
تیستو