دیشب مردی آمده بود و میگفت مریضش را در بخش سرپایی بستری کرده اند و سرمش را گرفته و حالش خوب است ، مرخصش نمیکنید ؟ پرونده اش را که نگاه کردم دیدم مقدار کمی سم خورده . گفتم باید چند ساعتی تحت نظر باشد . نیم ساعت بعد همان آقا با خود بیمار آمد و گفت مریضمان حالش خوب است . مرخصش کنید برویم . تا آمدم بگویم که آقا از آن موقع نیم ساعت بیشتر نگذشته ، خود مریض به حرف امد که : من سم نخوردم که ، فقط کمی حالت تهوع و نفس تنگی داشتم . گفتم "سم را نفس کشیدی ؟" گفت "نه . دور و بر خانه را که سم ریختم ، دستم رو کشیدم به شلوارم بعد رفتم پفیلا خوردم ." دهنم باز مانده بود . نگاهی به پرونده توی دستم کردم . 26 ساله بود .
وقتهایی که شاخدار تلفن میزنه و میپرسه کجایی و من میگم بیمارستانم و اون با لهجه ی یومونیایی خودش میگه : آجی تو بازم مریض شدی؟
آخرین باری که دلم خواسته خرخره ی کسی را بجوم یک هفته ی پیش بود که توی اورژانس تخت خالی نداشتیم و خانمی با فشار بالا (230/120) و سردرد آمده بود ولی هیچ برانکاردی خالی نبود که روی آن بخوابد و فشار خون و نوار قلبش چک شود و من از همراه یکی از مریض ها که خانم جوانی بود خواستم از روی صندلی بلند شود که خانم بیمار بنشیند ولی خانم جوان زیر بار نرفت و گفت خسته ام ، مریضم ، نمیتوانم سر پا بیاستم و هر چه گفتم این خانم حالش بد است و نمیتواند سر پا بیاستد باز چسبیده بود به صندلی و تکان نمیخورد . و خب از آنجایی که جویدن خرخره جرم محسوب میشود و همچنین بدلیل اینکه خدمتکار بخش از آخر سالن داد زد که اینجا یکی از تخت ها دارد خالی میشود، بی خیالش شدم و فقط با حالت چندش شده ای نگاهش کردم گفتم : متاسفم برات .
کل بازار وکیل و مغازه های مربوطه در دیگر خیابان ها را به دنبال گلاب پاش شاه عباسی ای که شاه عباس نداشته باشد زیر و رو کردیم .