دیشب برای گرفتن عکس از سفره و خانواده ی در حال افطاری خوردن ، روی سکوی گلخانه ایستادم . حالا که عکس ها را نگاه میکردم دیدم دایی جان قربون بلا و بوسنا علیه از گوشه ی عکس دارد بهم چشم غره میرود .
دیشب برای گرفتن عکس از سفره و خانواده ی در حال افطاری خوردن ، روی سکوی گلخانه ایستادم . حالا که عکس ها را نگاه میکردم دیدم دایی جان قربون بلا و بوسنا علیه از گوشه ی عکس دارد بهم چشم غره میرود .
حقایق زیادی در زندگی من وجود دارد که به معنی کلمه ضایع هستند و یکی از ضایع ترین های آن شاید تاریخ تولد قمری ام باشد .
همین وقت هاست که دلم میخواهد جمع کنم و بروم یک جای دور . میگویید من برای این شهرم و این شهر برای من ؟ باشد . میگویید من برای این آدم ها هستم و این آدم ها برای من ؟ باشد . بعضی وقتها آدم باید خودش را بگذارد زمین و برود .
یک سندرمی هم هست به اسم میخ گریزی . افراد مبتلا به این سندرم به هیچ وجه حاضر نیستند به دیوار سفید کاری شده میخ بکوبند . این سندرم در افرادی دیده میشود که در زمان بچگی مادرشان النگوها و حلقه ی ازدواجش را فروخته باشد تا با پول آن خانه ی در حال ساختشان را سفید کاری کنند .
انگار همه مان سوار یک هواپیما بودیم . داشتیم میرفتیم اردو . پرواز خوبی بود . با هم حرف میزدیم . میخندیدیم . گریه میکردیم . البته مهاندارها بی اعصاب و بی عقل بودند . ولی باز هم روزهای خوشی بود . بعد این هواپیما سقوط میکند توی اقیانوس . همه همدیگر را گم میکنیم . به سختی خودم را میرسانم به یک جزیره ی امن ناشناخته . اما چند نفری بیشتر آنجا نیستند . توی آب و توی ساحل میگردم دنبال بقیه . چند تایی را پیدا میکنم ولی بقیه نیستند که نیستند . دلم میخواهد فریاد بزنم که "آهاااااای من اینجام ! شماها کجایین ؟" ولی پنل مدیریت بلاگفا دیگر مرا نمیشناسد .
آدامس - دعانویس - طالع بینی - عشق در نگاه اول - عشق مجازی - حجاب + آرایش - کامنت تبلیغاتی برای افزایش بازدید - چاپلوس ها - آدم هایی که پز مال و منال شان را میدهند - ابروهای موکتی - دماغ سربالا عمل شده - حلقه ی بینی - آش کارده - ریش بلند - مردهای مو بلند - چادر نازک -
به این لیست به مرور اضافه خواهد شد .
هر چند وقت یکبار یک جَو جدید توی خانواده راه می افتد و خانم ها را به تکاپو می اندازد . همه باهم شدیدا گیر میدهند به یک چیزی و بعد از چند ماه رهایش میکنند .مثلا گیر میدهند به مربا پختن ، لواشک پختن ، کیک و شیرینی پزی ، میوه خشک کردن ، طلا خریدن ، بافتنی بافتن ، ورزش کردن ، پیاده روی ، ختم قرآن و یا کتاب خواندن حتی . مطمئنم که چشم و هم چشمی نیست . میشود اسمش را گذاشت همراهی همه گیر . اینبار خدا به همه ی پارچه ها رحم کند . خانم ها میخواهند خیاطی کنند .
وبلاگ قبلی ام را خیلی دوست داشتم . خیلی . بیشتر از همه عنوان های هر پست را . اما حالا که اینجا هستم و عنوان نوشتن اجباری است انگار به دلم نمی چسبد .