آدم هایی که یکی رو دوست دارن چقدر عجیب می شن.
دیشب ساعت ۱۲ رفتن خونه اشون و صبح ساعت ۶ و نیم اومدن خونه ی ما و صبحانه رو خودن و حالا که منو دیده میگه: سلاااام صبح بخیر. چه خبرااا؟
چه خبر؟ دو بار ساعت گرد توی رخت خوابم غلت زدم. یه بار هم پاشدم آب خوردم.دو سه باری هم صدای باز و بسته شدن در توالت اومد. فرصت میدین خبری بشه اصلا؟
حالم بهم میخورد از این روشنفکران وطنیِ عشقِ پاریس و استانبول و ونیز که خون آریایی شان فقط بخاطر حوادث تروریستیِ ترکیه به آن طرف به جوش می آید و تنها نگران اشکی نشدن چشمِ چشم آبی ها و مو بورها هستند. خواهرم برادرم اصالت به نقش ترمه ی روی مانتو و نشان فروهر تتو شده روی شانه ات نیست. اصالت یعنی افتخار به آنچه هستی. و تو یک ایرانیِ ساکن خاورمیانه هستی که شباهتت به عراقی ها و افغانستانی های عزیز فراتر از آن چیزی است که فکرش را میکنی.