اگر میتونستم تیستوی ۲۰ ساله رو نصیحت کنم، یکی از چیزهایی که بهش میگفتم این بود: "برای آینده از پیش برنامه نریز، تا نا امید نشی"
اگر میتونستم تیستوی ۲۰ ساله رو نصیحت کنم، یکی از چیزهایی که بهش میگفتم این بود: "برای آینده از پیش برنامه نریز، تا نا امید نشی"
تا الان فکر میکردم تیمم خیلی رمانتیک و شاعرانه اس و حتی از وضو قشنگ تره. ولی خب باید بگم که هیچ ازش خوشم نمیاد.
دختر عموم یقه ی زن دایی ام رو گرفته که چرا بابابزرگم (بابای مامانم) فلان قدر خونه اش رو کرایه داده؟ زیاده.
این مرد (که بابام باشه) تمام درختای حیاط رو به نام زده از یومونچه و شاخدار و یاس گرفته تا حتی خاله زاده ها و دایی زاده ها.
تیستو؟ هیچ! تیستو بچه ی همسایه اس.
الان مهران شیک و پیک و اودکلن زده اومده بود خونه (قاعدتا خونه مامان اینا). گویا از صبح پاشده خونه رو تمیز و دسته گل کرده و تحویل دختر آقا شاهرخ داده و حالا اومده دنبال بابا. بابا هم تر و تمیز و اصلاح کرده اومده پایین و هی بهش میگه بریم شروع میشه ها! هی اون میگه زوده. تهش هم مثل همیشه دعواشون شد. مهران میگه ببین من بخاطر تو دارم میام! بابا میگه غلط کردی باید بخاطر خدا بیای وگرنه نمیخوام بیای اصن.
مقصد؟ نماز جمعه.
- میدونستی خروس بابای جوجه هاس؟
+واقعا؟ چه جالب! مامانشون کیه؟
- احتمالا یه خروسِ خانوم.
خدمت اون دسته از عزیزانی که هنوز به ۳۰ سالگی نرسیدن عرض کنم که دروغ میگن که ۳۰ سال به اون ور اوج جوونیه. بعد از ۳۰ سالگی اوراق میشین.
+ من رفتم استخر. میدونی استخر چیه؟ استخر یه جاییه که پر از آبِ بلنده.
یه چیزی که هی یادم میره بگم اینه که من میدونم شماها و فک و فامیلتون نازا نیستین و همه توی خانواده هاتون بچه دارین، شیرین و بلبل زبونش رو هم دارین. و میدونم اینقدری که یومونچه برا من که لولی اش هستم جذابه، واسه شماها نیس. ولی خب چون اینجا برای من حکم دفترخاطرات رو "هم" داره، مینویسم که بمونه، که باز بتونم بخونمش و دلم غنج بره.
- خیلی دلم برات تنگ شده. تو چی؟
+ دل منم خیلی برات تنگ میشه، ولی بعد میرم برنامه کودک می بینم، خوب میشم.