خانواده ی دکتر تیستو
اون سالهایی که طرح بودم یه بار همکارا دور هم توی درمانگاه جمع شده بودن و خوشحال داشتن صحبت میکردن. گفتم چی شده؟ با خوشحالی توضیح دادن که تیم شبکه ی بهداشت در مسابقات بین ادارات شهرستان، تیم دادگستری رو شکست داده و قهرمان شده. به شوخی گفتم: وای! به چه حقی تیم اداره ی دایی ام اینا رو شکست دادین؟ آقای همکار که تعجب کرده بود پرسید: واقعا ؟! دایی تون کدوم بود؟ تا از زبونم در اومد که "فرگوسن"، یارو پاچه ی شلوارش رو تا زانو کشید بالا و یک وجب خون مردگی و زخم روی ساق پاش رو نشونم داد و فرمود: این کار داییته ها!
ایشون همون دایی محترمن در داستان قبلی که از خاطرات خلاف هاشون میگفتن و شما تایید میکردین؟