بدون عنوان
بچگی ها کتابی داشتیم به نام "قصه های قبل از خواب برای بچه ها" مجموعه ای از داستان های کوتاه بود از آسیای شرقی. یکی از داستان ها که من خیلی دوستش داشتم از این قرار بود که بچه ای از مادرش میخواهد سوپ نخودفرنگی بخورند. مادر هم که دست تنها بود گفت به شرطی که در پاک کردن نخود فرنگی ها کمکم کنی و اصلا بیا مسابقه بدهیم که هر کسی هر چه که پاک کرد، همان قدر سوپ بخورد. نخود فرنگی ها را خریدند و مشغول پاک کردن شدند و بچه هم بنا به قولی که داده بود شروع کرد به کمک کردن اما چند دقیقه بعد کرمی وسط نخود فرنگی ها دید و هی با کرم مشغول بازی شد و کلا بیخیال پاک کردن شد. ظهر سر ناهار وقتی پشت میز نشست دید کاسه ی جلوی مادرش پر از سوپ خوشمزه است و توی کاسه ی او فقط چند تا کرم سبز نخود بود. مادرش به مسابقه عمل کرده بود."هر کسی هر چه که پاک کرد، همان قدر سوپ بخورد"
و از آنجایی که جهان بینی و اعتقاد هر کسی، برآیند همان چیزاهایی است که از کودکی یاد گرفته، بنده هم اینطور شیر فهم شده ام که هر آن چیزی که امروز به آن مشغولم و سرم را گرم کرده و برایش وقت میگذارم، فردای آخرت، خدا همان را به عنوان پاداش عمل جلویم میگذارد و میگوید تا ابد به همین ها مشغول باش.
خدا نیاورد آن روزی را که مهراد جم و ریحانه پارسا و ترند استایل سال و فصل هفتم سریال را بیاندازد توی کاسه ام و بگوید: بفرما.
چه خوب بود این پست.
ممنون :*