جامعه شناسی
چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۱ ب.ظ
خاطرات مدرسه ی دخترا مثل خاطرات سربازیِ پسراست. تا اسمش میاد همشون میگن شیطون و بی نظم و حاضر جواب و درس نخون و خلاصه ته خلاف مدرسه شون بودن. بدین صورت اون عنترهایی هم که اون موقع ها واسه معلما گل میاوردن و هی یاداوری میکردن "خانم قرار بود امتحان بگیرین" و "آقا این تحقیق رو خودم انجام دادم واسه کلاس شما" و "خانم تو رو خدا باهامون بیاین اردو"هم همش من بودم.
۹۹/۰۹/۱۹
از این روزای آخر سال هست عید میفتاد وسط هفته.سوم دبیرستان بودیم. همه هی به معلما میگفتن دیگه تعطیلو اینا. معلما میگفتن اگر شما نیاین ما هم نمیایم. خلاصه با بچه ها هماهنگ کردیم که نیایم و من زکاوت به خرج دادم و گفتم صبح اون روز سیم تلفنو بکشید که مدرسه زنگ نزنه مجبورتون کنه برید.
صبح آن روز کزایی یه بچهی میمونی بلند میشه با مامانش میره مدرسه غیبتشو توجیه کنه و ما رو لو بده. مدرسه هم زنگ میزنه به خونه ها. نصف بچه ها پا میشن میرن ولی چون شاگردا نبودن معلما درس نمیدن.
فقط تلفن خونهی ما زنگ نخورد چون سیمشو کشیده بودم.😂😂😂