خانواده ی دکتر تیستو
پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۱۸ ب.ظ
من هر چی بگم غلظت درامای خانواده ی ما در حد مسومیت بالاست شما باور نمیکنید. لذا جهنم ضرر، این یه صحنه رو براتون تعریف میکنم. شما پیش خودتون زمان و مکان و موقعیت رو تصور کنید:
فکر کنید توی مراسم ختم دایی، همون روزهای اول که داغ تازه ی تازه است ها. همه دارن عزاداری میکنن. این وسط همسر سابقِ شماره ی یک این طرف نشسته و همسر سابقِ شماره ی دو اون طرف و دوتایی دارن بهم چشم غره میرن و پشت چشم نازک میکنن. هیچ کدوم هم حواسشون به خانمِ جا افتاده و البته (الحق و الانصاف) ملوسی، که بی هیچ حرفی نشسته بود یه گوشه و به معنای کلمه مثل آبشار اشک می ریخت و خواهرا که تا دیدنش گریه هاشون شدید تر شده بود نبود.
خانومه رو تا حالا ندیده بودیم ولی اسمش رو هزار بار شنیده بودیم. عکس جوونی هاش هم هنوز توی آلبوم مامان بود. فریبا. عشق اول و البته نافرجامِ دایی.
۹۹/۱۲/۰۷