درخت بلوط

بایگانی

خاطرات درمانگاه

جمعه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، ۰۱:۱۱ ق.ظ

      آمده بود داروهای مادرش را بگیرد. برای خودش هم آزمایش میخواست. آزمایش را وارد کردم و گفتم امر دیگه ندارید؟ گفت: چی مثلا؟ پول میتونین بهم بدین؟ ها ها ها. خنده ام که نگرفت، گفتم نه منظورم دارو بود. دوباره خندید و گفت: ها ها ها، پول بهترین داروئه! و رفت.

   به قرآن ده دقیقه بعد برگشت و شاکی جلوی بیمارهای دیگر اعتراض که: خانم تو که برا من قطره اشک مصنوعی ننوشتی!

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۳۱
تیستو

نظرات  (۳)

۳۱ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۳۱ امیررضا زرندی

Holy shit... :/

پاسخ:
کلا اوقات ما اونجا بر محور شت می چرخه

چه دکتر مهربونی

من اگه بودم یک اسکناس هزارتومنی ضمیمه میکردم که حالش بهتر بشه 😁🙈 (خدایا توبه)

پاسخ:
مهربون؟! توی دلم هزار تا فحش به خودم و جد و آبادم دادم
۳۱ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۴۳ پلڪــــ شیشـہ اے

😲😤😯😒😰😂👊

پاسخ:
🤦🏻‍♀️

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">