یومونچه روحی فداش
چهارشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۸ ق.ظ
دیشب تلفن را برداشته و برده اتاق آخری که مادرش صدایش را نشوند تا قصه ی پر غصه ی معطل شدنش دم در مدرسه را برای ساناز تعریف کند و آخرش هم اضافه کرده که : [این قضیه رو] برا همه بگو که من چقدر سختی می کشم!
چرا؟ مشکلی پیش آمده بود و دیروز شاخدار وقتی رسیده بود درب مدرسه که از تعطیل شدن مدرسه گذشته و یومونچه اشکی و شاکی ربع ساعتی منتظر مانده بود.
۰۲/۰۹/۰۸
خدااااا جووونم
فسقلی ❤️😁😘😂