خاطرات مناسبتیِ درمانگاه
شنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۲۲ ب.ظ
کاغذ داروها رو میده دستم، می بینم بعد از قرص فشار و قند و قلب و معده نوشته : من یزیدم. میگم دور از جونت چرا اینجا نوشتی من یزیدم؟
منظورش منیزیم بود.
۰۳/۰۴/۲۳
کاغذ داروها رو میده دستم، می بینم بعد از قرص فشار و قند و قلب و معده نوشته : من یزیدم. میگم دور از جونت چرا اینجا نوشتی من یزیدم؟
منظورش منیزیم بود.
😉🤣🤣😅😅
😆😆😆😆😆 وای
چطوری دوم آوردی تا الآن نترکیدی از خنده؟
خیلی قشنگه دکترها به منشی شون بگن همکار. آفرین. الحق که مشتی هستی :)
چرا متنو تغییر دادی پس :|
😂😂😂