خاطرات درمانگاه
جمعه, ۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۲:۴۵ ق.ظ
آبدارچی مون اومده یه ظرف غذا رو نشون میده می گه از خیلی وقت پیشا مونده توی نگهبانی، مال شما نیس؟
بزرگوار فکر کرده اگر ظرف من جایی جا بمونه، من شب خوابم میبره!
۰۳/۰۶/۰۲
آبدارچی مون اومده یه ظرف غذا رو نشون میده می گه از خیلی وقت پیشا مونده توی نگهبانی، مال شما نیس؟
بزرگوار فکر کرده اگر ظرف من جایی جا بمونه، من شب خوابم میبره!