fake
چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ
امروز شبیه دخترک توی قصه ها بودم که میرود توی دشت و صحرا بهارنارنج بچیند. آرام با خودم " مو که از پاکی دلم چی آسمونه ..." میخواندم . بهارنارنج ها هم بوی بهشت میدادند . فقط جای دامن چین چین سبزآبی ، شلوار جین پوشیده بودم . گیسوان رقصان در بادی در کار نبود ، چون روسری را محکم گره داده بودم زیر چانه ام . جای همهمه ی گنجشک ها ، صدای بازی بچه ها شنیده میشد . یک بار هم محمد حسن با توپ فوتبال ظرف بهارنارنج ها را دمر کرد . لبخندم هم اینقدری عمیق نبود که به چال گونه ختم شود . باقی اش شبیه قصه ها بود . مخصوصا یکی بود یکی نبود اول و کلاغه به خونه اش نرسید آخرش .
![](https://web.archive.org/web/20150326013516im_/http://goruhban.persiangig.com/image/2015-03-24-6512.jpg)
۹۴/۰۱/۰۵