جانورشناسی
دشمن شماره ی 2 آمده بود خانه. علی کوچولو پسرِ دایی را می گویم- همان جانوری که وقت نماز رفته بود روی دوش بابایش و باقی قضایا-. متر بنایی را برداشته بود همه چیز را متر میکرد. "آجی این خودکار 15 سانته" " آچار 30 سانته" "قفل 10 سانته" "فرش 300 سانته" "گلدون 87 سانته" "قابلمه 28 سانته" "آجی یخچال چند سانته؟" "پیچ گوشتی 20 سانته" "این پیچ گوشتی هم 20 سانته" "جعبه ابزار "43 سانته"... خلاصه از وسایل آشپزخانه گرفته تا محتویات جعبه ابزار و وسایل توی هال همه را اندازه گرفت و در آخر رسید به خودش. "من چند سانتی ام؟" گفتم 104. گفت تو چند سانتی؟ متر را اندازه قدم بیرون کشیدم و گفتم اینقدر. گفت "چی؟ ای بابا! یعنی از من بزرگ تری؟" از همان بالا نگاهش کردم و گفتم نیستم؟ کم آورده بود. گفتم برو بابات رو متر کن که از منم بزرگ تره. کیف کرد! روز بعد که آمد خانه مان دیدم متر بنایی هنور روی اُپن آشپزخانه است. داشتم با خودم میگفتم بدبخت شدیم رفت که دیدم ترازو به دست از زیر زمین خانه بیرون می آید.