آگهی بازرگانی
سوسن خانم عاشق خرید کردن برای دیگران است. وقتی برایمان چیزی میخرد خودش کلی ذوقش را میکند و وقتی ما هم متقابلا ذوق کردیم، شروع میکند تعریف کردن از چیزی که خریده. فرقی نمیکند چه باشد. لیوان، پیژامه، روبالشتی، شانه، روسری، دمپایی، نمکدان بامزه، آینه ی جیبی یا هر چیز دیگر. کلی از جنسش برایمان تعریف می کند که موادش درجه یک است و کلی کار میکند و فلان. بعد میگوید ببینید چه رنگ خوبی دارد و وای چه خوب! رنگش با لب تاب و دمپایی روفرشی و گل سرت ست شده! بعد هم میگوید که چقدر بهت می آید و چقدر برای تو خوب است و چی بود اون آشغالی که خودت خریده بودی و فلانی هم کلی عاشقش شده بود و چه و چه و چه. و اینقدر در این مقوله جدی ظاهر می شود که ما صدایمان در می آید و شروع میکنیم به شوخی کردن که آره مامان دستت درد نکنه فرمونش هم هیدرولیکه و با باتری خورشیدی کار میکنه و وای خدای من! این تی شرتی که برام خریدی علاوه بر اینکه فلش مموری میخوره وایرلس هم هست! حالا امروز که ناهار پلوماهی داشتیم و من و یاس در سکوت مطلق فقط پلو و سالاد خورده بودیم و بعد از غذا داوطلبانه رفته بودم ظرف ها را به ضرب و زور پودر رخت شویی و مایع ظرف شویی فراوان بشورم و یکی یکی بو کنم که نکند ذره ای بوی ماهی در آشپزخانه باقی بماند، دیدم که سوسن خانم آمده توی آشپزخانه و بدون اینکه مخاطب خاصی داشته باشد، خودش غرغر میکند که : من نمیدونم شماها چرا ماهی نمیخورین. به این خوبی ببین چه خوب سرخ شده! یه ذره هم بوی بد نمیده و حتی یه ذره هم خار نداشت و همش یه ستون فقرات بود. هم ماهی دریاس، هم مغزی یه و همش هم که فیله اس... تازه به اینترنت هم وصل میشه.