خاطرات درمانگاه
دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ق.ظ
به درجه ای از عرفان رسیدم که با یه لیوان دم کرده ی زعفرون و گل گاو زبون میرم درمونگاه و در جواب خانمی که با عصبانیت میگه من توی مطب متخصص ها هم بدون نوبت میرم اونوقت توی دکتر عمومی دور برداشتی، لبخند میزنم و میگم بله چون زورم میرسه و البته اون هم به درجه ای از عرفان رسیده که ادام رو درمیاره :))
۹۵/۱۱/۲۵