@یاس @شاخدار
جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ب.ظ
بعضی چیزهای دردناک هست که فراموش شده اند و هیچ به آنها فکر نمیکنیم. اما یک روزی، یک جایی وقتی حال بد غالب است دوباره جلوی چشم آدم زنده می شود. مثل الان که تمام وقت آن عید بارانی جلوی چشمم ظاهر میشود. همان عیدی که کنکوری بودم و از اول تا به آخرش باران بارید و آن روزی که عمو را گریان آوردند خانه و وقتی داشتند باز میبردنش بیمارستان، از جیب کاپشن قهوه ای رنگش بادکنک زرد دخترش را بیرون آورد و دادش به شما.
۹۵/۱۱/۲۹