love story episode 2
دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ب.ظ
گفتم خاله بیخیااال! یه چار تا خواستگار اتوبوسی و بیمارستانی براتون تعریف کردم فکر کردین هر کسی به من سلام کنه خبری هست؟ نیست آقا نیست مطمین باش! یادمه خاله جواب داد حالا می بینیم!
وقتی دیدم خاله خیلی از اون آقا و خانواده شون تعریف کردن گفتم برای سوسن خانم هم تعریف کنم شاید براش جالب باشه! مامان کلی براش جالب بود که فامیلاش توی اون شهر غریب توی اون بیمارستان غریب تر منو پیدا کردن و اولین جمله ای که بعد از ابراز تعجب بر زبون آورد این بود: "یه پسر خوشتیپی داره!!! از اون سوپر حذب اللهی هاست!" بعدم تعریف کرد که وقتی برای امتحانات ترم سوم ارشد سر جلسه ی امتحان نشسته بوده یک پسری میاد و بهش گیر میده که خانم چرا کارت ورود به جلسه نداری و هر چی سوسن خانم سعی میکنه با پسرم پسرم گفتن بی خیالش کنه پسره اصلا زیر بار نرفته و بهش گفته الا بلا باید بری بیاریش از توی کیفت! حالا هر کجا که هست! خلاصه مامان کارت رو میاره و وقتی پسره برای بار دوم میاد کارت ها رو چک کنه و فامیلی سوسن خانم رو میبینه از ایشون میپرسه با خانم فلانی معاون فلان جا بود نسبتی داری؟ سوسن خانم هم میگه اره خواهرمه (همون خاله که کل کشید) اونجا پسره خودش رو معرفی میکنه که من پسر فلانی ام!
بعد ها اقای میم تعریف میکرد که سر همون جلسه امتحان توی یک سالن دیگه به یه پسر دیگه هم برای کارت ورود به جلسه گیر داده که باز میبینه هم فامیلی سوسن خانمه و وقتی نسبت اش رو میپرسه میفهمه داداش یکی مونده به اخر سوسن خانم هست (دایی آبادان، بابای علی کوچولو) بله همینطور که ملاحظه میفرمایید در سالهای اخیر اپیدمی ادامه تحصیلات دانشگاهی در مقطع کارشناسی ارشد رو پشت سر گذاشتیم.
خلاصه اینها همه فراموش شد و من بهمن ماه فارغ التحصیل شدم و 25 فروردین دفاع کردم و کلا 10 روز برای تسویه حساب و گرفتن نامه ی فارغ التحصیلی برای ثبت نام توی سامانه طرح نیروی انسانی وزارت بهداشت وقت داشتم. الان به هر کسی بگی برای همه این کارها ده روز ( شایدم کمتر بود) وقت دارم میگه نمیرسی خودت رو اذیت نکن! ولی من چنان گیری دادم به دانشگاه و هر روز میرفتم آموزش مرکزی و گریه و زاری که فراغ التحصیلی منو رو ثبت کنید و من بااااید برم طرح و اگر الان به ثبت نام نرسم دو ماه از زندگی ام عقب می افتم و تو رو خداااا و این حرفا و رسما ذلیلشون کردم تا نامه رو فرستادن تهران و اونجا حدحد کار های ثبت نهایی اش رو دنبال کرد و اخر وقت اداریِ اخرین روز مهلت ثبت نام طرح، اسم من بعنوان فراغ التحصیل ثبت شد و تونستم توی سامانه ثبت نام کنم!
چند روز بعد نتیجه ی ثبت نام طرح اومد و من برای گذروندن طرح توی استان خودمون پذیرفته شده بودم و قرار شد 12 اردی بهشت دانشگاه علوم پزشکی استان باشم. اونجا با حکم پزشک خانواده درمانگاه شهری روستایی رسما دستور شروع طرح نیروی انسانی به من ابلاغ شد.
من هم د بدو برگشتم شیراز و وسایل رو جمع کردم و د بدو رفتم تهران کد و کارت نظام پزشکی ام رو گرفتم و از این طرف سوسن خانم رفته بود شبکه بهداشت شهرمون پرس و جو کرده بود و گفتن سریع باید برای شروع به کار حاضر بشم! منم قضیه رو خیلییی جدی گرفته بودم د بدو برگشتم شهرمون که نامه شروع به طرح رو از شبکه بگیرم ولی اونجا یهو رییس شبکه بهم گفت نچ! باید بری فلان روستا که 40 دقیقه ای شهر هست و کلا 24 ساعته توی اون مرکز خدمت کنی! پزشک اون مرکز هم باید بیاد شهر، توی این مرکزی که حکم تو برای اونجاست؟ ما هم گفتیم اوکی! راست میگن اولویت با اون خانم دکتر هست که دیگه بیاد شهر! خلاصه حکم ما رو با خودکار خط زدن و اسم روستا رو نوشتن. توی اون چند روز همش تلاش میکردم با خانم دکتری که توی روستا هست تماس بگیرم که راهنمایی ام کنه اونجا اوضاع چطوره و که من بتونم با پیش زمینه ذهنی برم سر کار. بهشون پیام دادم که کی هستم و این چیزا خودشون سریع تماس گرفتن گفتن به شبکه بهداشت خبر دادن میخوان همون روستا بمونن و چطور شبکه به من چیزی نگفته؟!
نگم که چقدررر خوشحال شدم! اینقدر که اون خانم دکتره هم پشت تلفن از ذوق کردن من خنده اش گرفته بود!
خلاصه ما به شبکه گفتیم که ایشون نمیخواد بیاد و من باید بمونم و مدیر شبکه بالاخره حکمم رو زد! حالا کار نداریم که این وسط رییس شبکه امضای نهایی رو نزد و گفت الا بلا باید اون بیاد شهر و من برم روستا! و هی این بکش و اون بکش و اخرش مدیر شبکه گفت برو سر کار مسولیتش با من! ( سه ماه بعد وفتی مدیر شبکه مرخصی بود و مسافرت تابستونه رفته بود مشهد، رییس شبکه ابلاغش رو لغو کرد! اقای متکی طور :) رییس دانشگاه علوم پزشکی هم همون فرداش ابلاغ رییس شبکه رو لغو کرد! بله توی همچین دیوونه خونه ای زندگی میکنیم)
ما حکم رو گرفته بودیم که گفتن برو کلاس های توجیهی شبکه. هر کارشناسی برنامه ها و وظایف خودش و من رو برام توضیح میداد تا برای کار توی مرکز شهری روستایی آماده بشم. اون جا همه برای توضیح بیشتر برای من مثال دکتر فلانی رو میزدن که توی شبکه بهداشت سابقه دار و بود همه کلی قبولش داشتن. با چیزهایی که تعریف کرده بودن من یک آقای جا افتاده توی ذهنم نقش بسته بود که خب خیلی هم خوش اخلاق نیست! فامیلی اون آقای دکتر هم هییییچ به نظرم آشنا نیومد!
۹۶/۰۹/۱۳
چرا یهو مسئول جلسه و دکتر شدن؟