اختلالات دوقطبی
مرد جوانی را در فاز شیدایی آورده بودند درمانگاه بیمارستان اعصاب و روان . به محضی که روی صندلی نشست و پایش را روی پایش انداخت با دست به استاد اشاره کرد و خطاب به برادرش گفت : خانم دکتر همسرم هستن . برادرش خیلی ریکلس جواب داد : بله در جریانم . توی مراسم عروسیتون بودم. مرد جوان در ادامه و در جواب سوال های استاد گفت وزیر اطلاعات است . گفت بخاطر نبوغش برای این کار انتخابش کرده اند . میگفت زندگی اش عالی است و مغزش هم از همه بیشتر کار میکند و در آخر در جواب سوال استاد که در روز به چه چیزهایی فکر میکنی ؟ گفت : به زن هام . استاد پرسید چند تا زن داری ؟ او هم به استاد و ما چهار دختری که در اتاق حاضر بودیم اشاره کرد و گفت پنج تا و البته خیلی سریع به دو تا از آقایان همکلاسی ما که پشت سرش نشسته بودند اشاره کرد و گفت این دو تا هم همسرام هستن ...
آقایان همکلاسی داشتند از زور مبارزه را خندیدن بیهوش میشدند . طفلکی ها به خواب هم نمیدیدند با این ریش و پشم و در این روزگار قحطی خواستگار ، به این راحتی شوهر کنند .