جهان موازی
چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۲۷ ب.ظ
مثلا من همان دختر روستایی باشم که صبح ها بعد از نماز صبح می رود شیر گاو ها را می دوشد و تخم مرغ ها را جمع میکند دِ بدو می رود مدرسه و ظهر ها هنوز از راه نرسیده و ناهار خورده نخورده ظرف ها را زیر منبع آب توی حیاط می شوید و بعد می رود توی گنجه ی خالی زیر رخت خواب ها به درس خواندن و درس خواندن و درس خواندن تا شب و دوباره فردا روز از نو. و تو پسر سرباز یکی از خانه های آن سر آبادی باشی که هر بار بیایی مرخصی، مادرت در کلاس قرآن با این توضیح که از زمان کنکورت ته کمد جا مانده و تو بعد از مرتب کردن وسایلت پیدایش کرده ای و حالا لازمش نداری، یک کتاب تست رشته ی ریاضی بدهد دست مادرم و هیچ کسی هم فضول کار جناب ستوان نشود که چرا تمام کتاب ها جلدشان بد طوری چروک خورده و برگه های نوی نو دارند و چاپ همین امسال هستند؟
۹۸/۰۱/۱۴