انگار همه مان سوار یک هواپیما بودیم . داشتیم میرفتیم اردو . پرواز خوبی بود . با هم حرف میزدیم . میخندیدیم . گریه میکردیم . البته مهاندارها بی اعصاب و بی عقل بودند . ولی باز هم روزهای خوشی بود . بعد این هواپیما سقوط میکند توی اقیانوس . همه همدیگر را گم میکنیم . به سختی خودم را میرسانم به یک جزیره ی امن ناشناخته . اما چند نفری بیشتر آنجا نیستند . توی آب و توی ساحل میگردم دنبال بقیه . چند تایی را پیدا میکنم ولی بقیه نیستند که نیستند . دلم میخواهد فریاد بزنم که "آهاااااای من اینجام ! شماها کجایین ؟" ولی پنل مدیریت بلاگفا دیگر مرا نمیشناسد .