خانواده ی تیستو

    تماس ویدیویی گرفتم که یکم رویال پرنسس ببینیم و بلکه یه جون به جون هامون اضافه بشه، باباش هم پشت سرش  نشسته عروسک انگشتی به دست داره یکی یکی صداشون رو در میاره. سوسن خانم که فقط از سمت ما قربون بلا شنیده می پرسه کی پشت خطه؟ متوجه میشم که منظورش اینه که یومونچه اس یا رویال پرنسس، ولی این باعث نمیشه زهرم رو نریزم: آقای دکتر هستن. دارن برامون صدای خر درمیارن.

🎂

12

درون دستگاه لیمبیک تیستو چه می گذرد؟

     واسه میم و یاس دوتا بلوز سفارش دادم. بعد از تهران تا شیراز خیلی راهه. ممکنه بلوز یاس پررو بازی دربیاره، بعد بلوز میم هم هی بهش متلک بگه و حرصی اش کنه. خلاصه دعوا بشه. هیچی دیگه، مجبور شدم یه تاپ هم واسه خودم سفارش بدم که اگر دعوا شد، جو رو آروم کنه و طرف حق رو بگیره.

    طرف حق، اونیه که برام ساعت میخره.

Current Mood

   حالا سال تحویلش چه گُهی بود، که الان شب چله اش بخواد باشه؟ سگ توی همش.

ما چه دوریم و چه نزدیک بهم

 امروز ۷ ساله شدیم.

اول راهیم. می دانم. تازه باید برویم مدرسه.

بیشتر بدانید

دیوار مهربانی دیده اید؟ من دیوار نگرانی دارم.

  نوشته های کوچکی مثل "امیر گلکار plt100000" و "حبیب پارسا lymph دارو + سونو" و "پسندیده خانم تکرار فیت" "ملیحه مولایی/ افکار/ پیگیری ارجاع" را جلوی چشم، روی قسمتی از دیوار کنار میز کارم چسبانده ام که یادم نرود دلم شورشان را بزند.

در ستایش گویش مادری

چول : (صفت). کثیف، درب و داغان، خراب.

مثلا

"حونه چول بی" یعنی خانه کثیف و نامرتب بود.
اما  "حونه ام چول"  یعنی خانه خراب شدم.

پس وقتی کسی در جواب سوال "خوبی" گفت "چولم" یک نگاه به سر تا پایش می اندازیم، اگر گِلی نبود، سعی می کنیم به داد دلش برسیم که کثیفی و درب و داغانی و خرابی از آنجاست.

گوش های رویشی تیستو

   آخر صحبتام - تلفنی- با میم، خداحافظی میکنه میگه: برم خونه ی خاله ام شام دعوتم. میگم : خب زشته قبل از اینکه بری برو طبقه ی پایین یکم پیش بابا مامانم اینا بشین، زشته دایی ام بعد از مدتها اومده خونه‌. بعدش هم زنگ بزن دقیق بهم بگو داشتن در مورد چی حرف میزدن.

مناجات نامه

 

نور آمده و از نورگیر رد شده و آینه کاری ها منعکسش کرده و قدری اش پر و پخش شده و تنها یک انعکاس کوچک بنفش ازش باقی مانده که آن هم بین این همه جا، افتاده روی صورت گل کوچک فرشی به این بزرگی و راه پله ای به این طویلی.

من این را میخواهم خدا‌. این نور کوچک را به من بده. روشنم کن.

یومونچه روحی فداش

   دیشب تلفن را برداشته و برده اتاق آخری که مادرش صدایش را نشوند تا قصه ی پر غصه ی معطل شدنش دم در مدرسه را برای ساناز تعریف کند و آخرش هم اضافه کرده که : [این قضیه رو] برا همه بگو که من چقدر سختی می کشم!

   چرا؟ مشکلی پیش آمده بود و دیروز شاخدار وقتی رسیده بود درب مدرسه که از تعطیل شدن مدرسه گذشته و یومونچه اشکی و شاکی ربع ساعتی منتظر مانده بود.