درخت بلوط

بایگانی

او : ... خلاصه اینکه اون روز آقای ب حسابی سر به سرم گذاشت و مسخره بازی درآورد . مامان هم که حسابی سر قضیه ی مهمونا داره روی اعصابمون راه میره . خونه هم که قربونش برم غلغله اس . منم هیچی نمیگم و بچه ی خوبی ام که اجازه بدن هفته ی دیگه بیام شیراز پیشت . اگه شاخدار هم همون موقع بیاد عالی میشه . باهم بریم جاهای جدید ببینیم ، باشه ؟ مسجد صورتی و مسجد وکیل . باغ عفیف آباد هم بریم . باید برام غذاهای خوشمزه درست کنی ها ! هر چی هم دوست داشتم خوراکی های ممنوع بخرم . وااای چقدر خوش میگذره . خب تو هم یه چیزی بگو . همه چیز خوبه ؟ چه خبر ؟

من : من امروز آب زانوی یه آقاهه رو کشیدم !

او : {سکوت}

من: الو قطع شد ؟

او : {سکوت}

من : الو ؟

او : گندت بزنن .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۰
تیستو
آی فال این لاو وید قلعه ی متحرک . یعنی چقدر باید منتظر بمونم که یکی بتونه اختراعش کنه ؟
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۶
تیستو

هوای این روزها آفتابی و کمی ابری است. همراه با رگبار پراکنده ی قاصدک ها .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۵
تیستو

انواع بخیه ها را بلد بود : ساده ، متناوب ، زیر پوستی ، هشت و ماتریس . هیچ کدام اما به درد بند زدن دل شکسته اش نمیخورد .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۳
تیستو

    قدیم ها مردهای ریشو یا حزب الهی بودند یا عزادار . این روزها اما معلوم نیست کدام یک از مردهای ریشوی توی خیابان حزب الهی است و کدام روشنفکر ، هنرمند ، کاپیتان تیم ملی والیبال و یا عضو نفوذی داعش است.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۷
تیستو

   رفته ام میوه فروشی و به فروشنده ی سبزیجات فضای گردالی بین انگشت اشاره و شست ام را نشان میدهم و میگویم : لطفا اینقدر جعفری . اول کمی جعفری می ریزد کف سینی ترازو وقتی می بیند وزنی ندارد به اندازه ی مشت مردانه ی خودش به آن اضافه میکند . وقتی میگویم : زیاده آقا ! کی اینو پاک کنه ؟ چاقوی بزرگ کنار دستش را برمیدارد و ته دسته ی جعفری را با آن میزند و میگردش سمتم و میگوید : بیا ! پاک شد ! یه آب بگیر روش بخورش .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۲
تیستو

  نشد یک بار از جلوی در بخش دیالیز رد شوم و عُق نزنم . هوای آنجا ترکیبی منحصر به فرد از نیتروژن ، اکسیژن و البته بوی خون است .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۷
تیستو
این روزها خورشید ها ، رعنا ها ، ایران ها ، گل قشنگ ها ، شهناز ها پیر شده اند و دارند از ICU و قبرستان سر در می آورند و به جای آن میلان ها ، سانوا ها ، رامیسا ها ، نونا ها دارند در بیمارستان ها بدنیا می آیند . این یعنی خط کش های زیبایی شناسی مان کالیبره نیستند.
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۴
تیستو

"خُنترُل خولِر خُجاس" یک ضرب المثل آلمانی نیست . جمله ای پرسشیِ پسر دایی دو سال و نیمه ی بی اعصاب ماست که گرمش شده و در به در دنبال کنترل کولر میگردد.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۲
تیستو

   تازه نشسته بودم توی سرویس و داشتم گوشه ی  چادر را می انداختم روی مچ پا که نگاهم افتاد به شلوارم و یادم آمد باید شلوار جین ام را اتو کنم . بعد به این فکر کردم که اصلا چطور شد ما دخترها از پوشیدن دامن های چین چین گل گلی رسیدیم به شلوارهای جین سگ جان . بعد از آن یادم افتاد در یکی از پست های وبلاگم که در مورد بهار نارنج چیدن بود ، در مورد اینکه جای دامن چین چین شلوار جین پوشیده ام چیزی نوشته ام . به اینجا که رسیدم به این فکر کردم که چقدر خوب بود که امسال بهارنارنج خانگی داریم و کاش سال آینده بتوانم علاوه بر بهارنارنج ، بابونه هم جمع کنم . بعد فکر کردم که بابونه را دقیقا باید از گل اش جدا کرد یا اگر کمی از ساقه هم جدا شود عیب ندارد ؟ بعد به شستن بابونه ها فکر کردم و اینکه آیا میتوانم از مایع ظرف شویی استفاده کنم یا نه ؟ و به این فکر کردم که اگر بریزمش توی سینی استیل و بگذارمش روی بخاری یک روزه خشک خشک میشود .اما بلافاصله یادم افتاد که دایی حتما گیر میدهد که کارم اصلا بهداشتی نیست و باید روی بابونه ها را پوشاند و نباید با ماده ی شیمیایی شستشان و من به این فکر افتادم که ، به این فکر افتادم که ... خب ، پنج ثانیه ای طول کشید تا اشک هایم بریزد پایین ، چون تازه یادم افتاده بود که دایی دیگر نیست .

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۰
تیستو