او : ... خلاصه اینکه اون روز آقای ب حسابی سر به سرم گذاشت و مسخره بازی درآورد . مامان هم که حسابی سر قضیه ی مهمونا داره روی اعصابمون راه میره . خونه هم که قربونش برم غلغله اس . منم هیچی نمیگم و بچه ی خوبی ام که اجازه بدن هفته ی دیگه بیام شیراز پیشت . اگه شاخدار هم همون موقع بیاد عالی میشه . باهم بریم جاهای جدید ببینیم ، باشه ؟ مسجد صورتی و مسجد وکیل . باغ عفیف آباد هم بریم . باید برام غذاهای خوشمزه درست کنی ها ! هر چی هم دوست داشتم خوراکی های ممنوع بخرم . وااای چقدر خوش میگذره . خب تو هم یه چیزی بگو . همه چیز خوبه ؟ چه خبر ؟
من : من امروز آب زانوی یه آقاهه رو کشیدم !
او : {سکوت}
من: الو قطع شد ؟
او : {سکوت}
من : الو ؟
او : گندت بزنن .