درخت بلوط

بایگانی

- میدونستی خروس بابای جوجه هاس؟

+واقعا؟ چه جالب! مامانشون کیه؟

- احتمالا یه خروسِ خانوم.

۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۵
تیستو

     خدمت اون دسته از عزیزانی که هنوز به ۳۰ سالگی نرسیدن عرض کنم که دروغ میگن که ۳۰ سال به اون ور اوج جوونیه‌. بعد از ۳۰ سالگی اوراق میشین.

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۵۵
تیستو

+ من رفتم استخر. میدونی استخر چیه؟ استخر یه جاییه که پر از آبِ بلنده.

۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۰۱ ، ۰۰:۵۳
تیستو

    یه چیزی که هی یادم میره بگم اینه که من میدونم شماها و فک و فامیلتون نازا نیستین و همه توی خانواده هاتون بچه دارین، شیرین و بلبل زبونش رو هم دارین. و میدونم اینقدری که یومونچه برا من که لولی اش هستم جذابه، واسه شماها نیس. ولی خب چون اینجا برای من حکم دفترخاطرات رو "هم" داره، مینویسم که بمونه، که باز بتونم بخونمش و دلم غنج بره.

۱۷ خرداد ۰۱ ، ۰۰:۵۲
تیستو

- خیلی دلم برات تنگ شده. تو چی؟ 

+ دل منم خیلی برات تنگ میشه، ولی بعد میرم برنامه کودک می بینم، خوب میشم.

۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۰۰
تیستو

آقا من تنبلم خب؟ تعارف که نداریم، تنبلم دیگه. بعد برای تمیز کردن خونه همیشه مشکل دارم. توی کابینت و کمد ها و در واقع باطن تمیز تمیزه ها. ظاهر ولی ریده. اومدم یه بازی برای خودم درست کردم گفتم اینجا بگم شاید به دردعزیزانی که دارن بچه تربیت میکنن بخوره :) اینطوری که هر اتاق رو میخوام تمیز کنم ۱۰ تا وسیله رو برمیدارم میذارم سر جاش و بعد وقتی تفاوت شلوغی رو با برداشتن همون ۱۰ تا وسیله دیدم، هی تشویق میشم ۱۰ تای دیگه رو هم بردارم. اینطوری تقریبا خوب پیش میره.

حالا گفتم خونه شلوغ شده و هر بار ۱۰ تا چیز برمیدارم، اتاق ضروریات نیاد توی ذهنتون. یک جفت جوراب و دو تا تیشرت و یک کلیپس مو و یک کلیپس روسری و یک بطری آب معدنی خالی و شارژر موبایل و لپ تاپ  و آداپتورش میشه ۱۰ تا.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۱ ، ۱۴:۴۹
تیستو

    توی قانون اساسی کشوری که من میخوام تاسیس کنم ذکر شده کوکو اونیه که با سیب زمینی پخته شده درست میشه و کتلت اونه که با سیب زمینی خام می پزنش. شامی هم میره جزو عنتر بازی های جدید. لذا استفاده از اسمش ممنوعه.

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۴۶
تیستو

    با فعل " مجبور شدن" مشکل دارم. از نظر من مجبور شدن یعنی اینکه کُلت گذاشته باشند روی شقیقه ی آدم و یا عزیزان آدم و گفته باشند فلان کار را بکن وگرنه مغزت/ مغزش را می پاشیم به دیوار‌. در غیر این صورت مجبور شدن هیچ معنایی ندارد. ما در هر موقعیتی تصمیم می گیریم! با توجه به سود و زیانی که داریم! مثلا من مجبور نشدم پزشکی بخوانم، من تصمیم گرفتم! من مجبور نشدم دور از همسرم باشم، ما دو نفره تصمیم گرفتیم و مسئولیت تصمیم مان را هم می پذیریم. 

این "مجبور شدم" و "قسمت این بود" و از این دست گوه خوری ها، همه و همه برای فرار از قبول مسئولیت تصمیم های زندگی است. پس نظام مهندسی هم "مجبور" نشده به فشار مسئولین و بالا دستی ها برج متروپل آبادان را تایید کند، نظام مهندسی تصمیم گرفته برا بقای مسئولیت و موقعیت شغلی اش ساختمانی که ایمن نبوده را تایید کند، مسئولین و بالا دستی ها هم سودشان را حساب کرده اند و بعد تصمیم گرفته اند خواسته ی برج ساز متخلف را به قانون ترجیح بدهند.

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۱ ، ۱۱:۱۴
تیستو

.

  دلم آب برنج های ننه رو می خواد. توی کاسه روحی بزرگه. با قاشق انگوری.

۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۴۷
تیستو

     فصل درو نزدیک است. حتما حالا خوشه های گندم  زرد شده و صحرا زیر نور خورشید می درخشد و باد هر چند دقیقه یک بار دریای خرمن های طلایی را مواج می کند. کم کم حتی می شود دید بعضی زمین ها درو شده و گندم ها و کاه های قابل برداشت را پشته کرده اند گوشه ای، تا قبل از آتش زدن کاه های باقی مانده، جای امنی ذخیره اش کنند.

   من پاییز و زمستانِ این خاک را، که وجب به وجبش برایم خانه است، دل سیر ندیدم، و سر سبزی بهارش به بخت بد از دستم رفت. ای کاش این بار بتوانم به موقع خودم را برسانم خانه. که بشود زل بزنم به خاکی-طلایی های صحرا.‌ که بوی کاه سوخته را بشنوم. 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۴۶
تیستو