درخت بلوط

بایگانی

۱۲ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

     دارم با شاخدار تلفنی صحبت میکنم، از اون طرف صدای سراسیمه ی میترا، زن داداشم میاد که بهش میگه: وای یه مارمولک توی بالکنه، چیکار کنیم؟ و شاخدار با خونسردی جواب میده: اونی که پشت آبگرمکنه رو میگی؟ ولش کن. اون قبل از ما اینجا بوده. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۴ ، ۱۱:۲۰
تیستو

واقعا ناراحت میشم اگر شما هم مثل من، عنوان های اینجا رو بیشتر از پست هاش دوست نداشته باشید.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۴ ، ۱۱:۱۴
تیستو

از کجا معلوم؟ شایدم اون قدیما خواهر بابام که میگن سرزا فوت کرده، واقعا فوت نکرده بوده. بلکه شوهرشو دوست نداشته و فلنگ رو بسته رفته خارج و اونجا شوهر کرده و پولدار شده، بعد که مثلا مریض شده دلش خواسته میلیون میلیون دلار برای منی که بچه ی برادرشم و فامیلا می‌گفتن شبیهش هم هستم، به ارث بذاره و وکیلش ایمیل پشت ایمیل، دنبال من باشه. ولی من که رمز اکانتم رو یادم رفته هیچ وقت نفهمیده باشم.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۴ ، ۲۱:۲۳
تیستو

    کلاس سومی بودم. یک روز صبح زمستانی بعد از هزار سال برف باریده و روی زمین نشسته بود. اینکه در دبستان ما شوق برف با آن همه دانش اموز فسقلی چه کرده بود و چه گذشت بماند.

    تازه با مامان رسیده بودم خانه. آن موقع یاس را نداشتیم و صبح ها ننه شاخدار کوچک را نگه می داشت‌ تا مامان برود سر کار. آن روز هم اجازه نداده بود شاخدار به حیاط برود که نکند سرما بخورد. پس ظهر با هم رفتیم حیاط خودمان. یک دست سفیدِ سفیدِ سفید بود. بی لک. برف روی تاب را هم کامل پوشانده بود‌. حتی روی شلنگ آب ول شده وسط حیاط را. انگار که ماری آن زیر چنبره زده باشد. و سکوت بود. و سکوت‌.

۲۴ تیر ۰۴ ، ۲۰:۲۸
تیستو

می گوید سوت زدن یادگرفته. به چه صورت؟ دو انگشتش را با ژست درست میگذارد توی دهانش و بعد جیغ می کشد.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۴ ، ۱۱:۲۰
تیستو

  ۳۶ سالگی برایم خانم موقری بود که خانه اش مثل برگ گل و موهایش مرتب است، لباس خانه اش چروک ندارد و روی مبل تک نفره، زیر نور آباژور کلیدر میخواند و چای می نوشد. 

   ۳۶ سالگی واقعی اما بازهم کلیپسِ پدر سگش را گم کرده، نصف ظرف های ظرف شویی را شسته شده اما آبکشی نکرده رها کرده، جلوی لباسش خیس است و گوشی بدست توی رخت خواب از این رمان های تلگرامی میخواند و پفک هندی سرخ شده با روغن تراریخته می خورد. 

۲۲ تیر ۰۴ ، ۲۰:۵۱
تیستو

    سکانس هایی از زندگی ام هست که در عین سادگی برایم شور انگیز بوده اند. انگار که خواب دیده باشم، انگار که این صحنه ها را از یک جای دیگر بریده باشند چسبانده باشند آنجا. آرام آمده اند و نفسم را حبس کرده اند و رفته اند. لزوما همگی خوب و خوش نبوده اند. بعضی هایش شاید برای فیلم های ترسناک +21 سال هم قفل باشد.

   اما می خواهم خوب هایش را تحت عنوان "کاش تیستو ساعت برنارد داشت" بنویسم. شاید خدا خواست و بد هایش را فراموش کردم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۴ ، ۲۰:۲۵
تیستو

   امروز دنبال کنترل کولر بودیم میخواستیم خاموشش کنیم، کشوی یکی از بچه ها رو باز کردیم، میبینیم یه سوند فولی اون توعه. میگم خب این چیه؟ میگن تاریخش گذشته، یارو - صاحب کشو- برداشته باهاش تیرکمون درست کنه. 

    بعد من میگم یارو سرش با باسنش بازی میکنه، میگید چرا حرف بد میزنی. مرتیکه خر.

۲۰ تیر ۰۴ ، ۱۹:۰۱
تیستو

    خسته ام. به اندازه ی گره ی سینوسی دهلیزیِ قلبِ پیرزنِ ۸۰ ساله ی چشم انتظاری که ۴۰ سال پیش پسرش را فرستاده سربازی و پسرک هنوز برنگشته.

۲۰ تیر ۰۴ ، ۱۳:۱۳
تیستو
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۴ ، ۰۷:۳۶
تیستو