آمده بود داروهای مادرش را بگیرد. برای خودش هم آزمایش میخواست. آزمایش را وارد کردم و گفتم امر دیگه ندارید؟ گفت: چی مثلا؟ پول میتونین بهم بدین؟ ها ها ها. خنده ام که نگرفت، گفتم نه منظورم دارو بود. دوباره خندید و گفت: ها ها ها، پول بهترین داروئه! و رفت.
به قرآن ده دقیقه بعد برگشت و شاکی جلوی بیمارهای دیگر اعتراض که: خانم تو که برا من قطره اشک مصنوعی ننوشتی!