درخت بلوط

بایگانی

51

جمعه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۴۴ ق.ظ

" دماوند را از تهران که ببینی ، مخروطی است در کمال وقار و زیبایی ، پای کوه ، پلور که میرسی ، همین حس و حال را داری . کمی بالاتر می روی ، می رسی به گوسفند سرا ، باز هم همان مخروط زیبا را می بینی با تاجی از برف . نصف روز جان میکنی تا برسی به بارگاه سوم و پناهگاه ، بازهم همان مخروط مغرور را می بینی ! بی آنکه ذره ای کوچک و بزرگ شده باشد . انگار نه انگار که اینقدر بالا امده ای . همین کافی است تا بالکل مشکل روحی روانی پیدا کنی از دیدن این مخروط ثابت که به قاعده ای بلند است که بعد هشت ساعت کوه پیمایی می بینی بازهم همان شکلی است که بود ! " *

این حسی که من نسبت به زندگی ام دارم دقیقا و دقیقا مثل این چند جمله بالا ست .هر روز و هر ماه و هر سال که میگذره ... هر چقدر که قدم میزنم ، تند میرم و یا میدوم میبینم که بازم به هیچ جا نرسیدم . و هدف همون قدر دور هست که قبلا هم بوده و همون قدر عالی و زیبا . هر چی میگذره میبینم ، ای وای !هنوز هزاااااااااااااااااااااااااار راه نرفته هست ...

* پیش در آمد "جانستان و کابلستان " امیر خانی

پ.ن: دیگه هیچ وقت ، هیچ وقت ، هیچ وقت به طب اطفال فکر نخواهم کرد ... ای سی یو نوزادان رو دیدم . خیلی بد بود . خیلی بد ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۱۱
تیستو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">